افسانه ازدواج ها و طلاق های امام حسن (ع)
امام حسن عليهالسلام و تهمت طلاق
برخي از مورّخان نوشتهاند كه امام حسن مجتبي عليهالسلام پي در پي ازدواج ميكرد و طلاق ميداد. و اين كار آن قدر تكرار شد كه اميرمؤمنان عليهالسلام به مردم كوفه فرمود: اي اهل كوفه! دخترانتان را به عقد حسن در نياوريد؛ چرا كه او فردي طلاق دهنده است. مردي از طايفه هَمْدان گفت: ما به او دختر ميدهيم؛ اگر خواست، نگه دارد و اگر مايل نبود، طلاق دهد. 1
اين سخن، تهمتي بيش نيست و از واقعيت به دور است؛ چرا كه اوّلاً: اين روايات هرگز با شأن و منزلت و مقام امام حسن مجتبي عليهالسلام سازگار نيست. ثانياً: بيشتر اين نقلهاي تاريخي از سه مورّخ نقل شده است كه آن سه نيز كتابهاي خود را زير سايه دولتهاي غاصب بنيعباس به رشته تحرير درآوردهاند. ثالثاً: اين تهمت از سوي منصور عباسي براي خنثي سازي شورش حسنيها طرح ريزي شده است.
ما نخست به نقل روايات و نقلهاي تاريخي پيرامون اين مسئله ميپردازيم و سپس پاسخ آنها را ميآوريم.
روايات پيرامون ازدواجهاي مكرّر امام حسن مجتبي عليهالسلام سه دسته هستند:
دسته اوّل
در اين دسته از روايات فقط به نهي از ازدواج و علت آن اشاره شده است.
1. برقي در كتاب محاسن از حضرت صادق عليهالسلام روايت كرده كه مردي خدمت اميرمؤمنان عليهالسلام آمد و عرض كرد: آمدهام با تو درباره دخترم مشورت كنم؛ چرا كه فرزندانت: حسن و حسين و عبداللّه بن جعفر به خواستگاري او آمدهاند. امام فرمود: «المستشار مؤتمن؛ بدان كه حسن، همسران خويش را طلاق ميدهد، دخترت را به ازدواج حسين درآور كه براي دخترت بهتر است."2
2. كليني به سند خود از عبداللّه بن سنان نقل كرده: امام صادق عليهالسلام فرمود: روزي اميرمؤمنان عليهالسلام بر فراز منبر، مردم كوفه را مخاطب قرار داده، فرمود: به فرزندم حسن زن ندهيد كه او مردي است طلاق دهنده. پس مردي از طايفه هَمْدان گفت: آري! به خدا سوگند، دخترانمان را به ازدواج او درميآوريم؛ چرا كه او فرزند رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم و اميرمؤمنان عليهالسلام است؛ پس اگر خواست، نگه دارد و اگر مايل نبود، آنها را طلاق دهد. 3
دسته دوم
در اين دسته از روايتها اميرمؤمنان عليهالسلام از ازدواجها و طلاقهاي مكرّر امام حسن مجتبي عليهالسلام سخت اظهار نگراني كرده است.
1. بلاذري از ابي صالح نقل كرده كه اميرمؤمنان عليهالسلام فرمود: آن قدر حسن عليهالسلام زن گرفت و طلاق داد كه ترسيدم دشمني ديگران را در پيداشته باشد. 4
2. سيوطي از علي عليهالسلام نقل كرده: حسن عليهالسلام ازدواج ميكرد و طلاق ميداد، به طوري كه بيم داشتم از قبايل و طوايف عداوت و دشمني به ما برسد. 5
3. ابوطالب مكّي مينويسد: علي عليهالسلام از ازدواجهاي امام حسن عليهالسلام دلتنگ ميشد و در سخنراني خود ميفرمود: فرزندم حسن، زنان خويش را طلاق ميدهد؛ به او زن ندهيد. 6
4. مجلسي از محمد بن عطيه نقل ميكند: اميرمؤمنان عليهالسلام از طلاق زنان توسط امام حسن عليهالسلام دلتنگ ميشد و از خانوادههاي آنها شرم و حيا ميكرد و ميفرمود: حسن بسيار طلاق ميدهد؛ به او زن ندهيد. 7
دسته سوم
در دسته سوم به تعداد زنها اشاره شده است؛ و ابن حجر، ابوطالب مكي، ابوالحسن مدائني، كليني، كفعمي، بلخي و ابن شهرآشوب به نقل آن پرداختهاند و تعداد زنان امام حسن عليهالسلام را چنين گفتهاند:
1. كفعمي: شصت و چهار. 8
2. ابوالحسن مدائني: هفتاد. 9
3. ابن حجر: نود. 10
4. كليني: پنجاه. 11
5. بلخي: دويست. 12
6. ابوطالب مكي: دويست و پنجاه. 13
7. برخي نيز آوردهاند كه وي سيصد زن داشته است. 14
8. همچنين نقل شده كه تعداد زنهاي امام به چهار صد زن رسيده است. 15
پاسخ ما
الف ـ تنافي اين روايات با شخصيت امام
چنانچه گفته شد، اين كار با شأن و مقام امام حسن مجتبي عليهالسلام هرگز سازگار نيست؛ زيرا چهرهاي كه قرآن و سنت و ساير معصومين عليهمالسلام از امام حسن عليهالسلام ترسيم كردهاند، با رواياتي كه نقل شده، قابل جمع نيست. قرآن در شأن و منزلت امام حسن عليهالسلام و ساير اهلبيت عليهمالسلام آيه «تطهير»16 و آيه «مودّت»17 را نازل فرموده است.
پيامبر درباره امام حسن عليهالسلام ميفرمايد: «حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشت هستند."18 همچنين رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم در مورد امام حسن و امام حسين عليهماالسلام فرمود: «هركس اين دو را دوست داشته باشد، من دوستش دارم و كسي را كه من دوست دارم، خدا نيز او را دوست خواهد داشت و كسي كه خدا او را دوست داشته باشد، در بهشتهاي پر نعمت وارد خواهد كرد."19
ابن كثير دمشقي مينويسد: اميرمؤمنان عليهالسلام فرزند خود امام حسن عليهالسلام را بسيار احترام و تعظيم ميكرد. 20
امام حسين عليهالسلام به خاطر احترام و عظمتي كه براي برادرش، امام حسن عليهالسلام قائل بود، هرگز در حضورش سخن نميگفت. 21 در حين طواف، مردم براي اظهار ارادت به امام حسن و امام حسين عليهماالسلام آن چنان به يكديگر فشار ميآوردند كه گاه ممكن بود به زير دست و پا بروند. 22
گاهي امام حسن عليهالسلام بر در خانه مينشست، در چنين لحظاتي رفت و آمد مردم به جهت هيبتي كه او داشت، قطع ميشد. 23
در حالات معنوي امام حسن عليهالسلام آوردهاند: به هنگام وضو، رخسارش دگرگون ميشد و در پاسخ پرسش كنندگان ميفرمود: «حقّ علي كلّ من وقف بين يدي ربّ العرش ان يصفر لونه و يرتعد فرائصه24؛ شايسته است كسي كه در برابر پروردگار ميايستد، رنگش زرد گردد و لرزه بر اندامش بيفتد.”
حال سؤال ما اين است:
1. آن امام معصومي كه براي حضور در برابر خالق يكتا، آن چنان لرزه بر اندامش ميافتد، چگونه حاضر ميشود خدا را به وسيله چهار صد مرتبه طلاق دادن ـ كه مبغوضترين عمل حلال در نزد خداوند شمرده ميشود ـ از خود برنجاند؟
2. روايات بر فرض صحّت، در زماني صادر شده است كه اميرمؤمنان عليهالسلام در كوفه بودهاند، كه اگر تعداد روزهاي حضور آن حضرت را در كوفه با حذف روزهاي جنگ جمل، صفين و نهروان و پيامدهاي آن حساب كنيم، به يقين دروغ بودن اين اتهام آشكار خواهد شد؛ چرا كه آن فرصت بسيار كم و پردردسر گنجايش چنين مدعايي را نداشته است. اگر زمان هريك از ازدواجها تا طلاق را در نظر بگيريد و اينكه بيشتر از چهار زن دائم، جايز نبوده و نيز لحاظ شرايط فقهي طلاق دادن، خود به دروغ بودن اين روايات گواهي خواهيد داد.
3. آيا نهي امام علي عليهالسلام ، نهي از منكر بود يا نهي از حلال؟ در هر دو صورت، هيچ كدام درست نيست؛ زيرا به شهادت آيه «تطهير»، هرگز فعل قبيح و منكر از امام معصوم مشاهده نميشود تا مورد نهي قرار گيرد. نهي از حلال هم نميتواند باشد؛ زيرا در كدام شريعت از حلال نهي شده كه در اسلام چنين باشد؟!
4. آيا نهي اميرمؤمنان عليهالسلام با مقدمه بوده يا بدون مقدمه؟ اگر بدون مقدمه و يادآوري بوده، كه چنين سخني با مقام والاي اميرمؤمنان عليهالسلام سازگار نيست كه آن حضرت بدون يادآوري قبلي، آبروي فرزند خود را بريزد! و اگر پس از يادآوري بوده، ولي امام حسن عليهالسلام زيربار نرفته، ميگوييم اين هم با شخصيت والاي امام حسن مجتبي عليهالسلام سازگار نبوده است كه اين گونه پدر و امام خويش را در تنگنا و مشكل قرار دهد.
5. آيا باور ميكنيد امام حسن مجتبي عليهالسلام با آن شأن و منزلت، اسباب شرمندگي پدر خويش را فراهم آورد تا جايي كه حضرت دلتنگ شده و از خانوادهها شرم و حيا كند، و يا از بيم دشمني طوايف و قبايل كوفه نسبت به آنها رنج برد؟!
طبق نقل ابن عساكر، از سويد بن غفله نقل شده: يكي از همسران امام حسن عليهالسلام كه از طايفه خشعم بود؛ پس از شهادت اميرمؤمنان عليهالسلام و بيعت با امام حسن عليهالسلام به ايشان تبريك گفت. امام به وي فرمود: تو خوشحالي و شماتت خود را به كشته شدن اميرمؤمنان عليهالسلام اظهار كردي. من تو را سه طلاقه كردم. آن زن گفت: به خدا سوگند! قصد من اين نبود. و پس از پايان عدهاش از خانه امام خارج شد.
امام مبلغ باقي مانده از مهرش را به اضافه بيست هزار درهم برايش فرستاد. آن زن گفت: متاع كمي است كه از دوستي جدا شده به من ميرسد. وقتي كه سخن آن زن را به امام گفتند، حضرت گريه كرد و فرمود: اگر نبود كه از پدرم، از جدّم شنيدهام كه ميفرمود: «كسي كه همسر خود را سه طلاقه دهد، تا آن زن شوهر ديگري انتخاب نكند، بر شوهر اوّل حلال نميگردد؛ مراجعت ميكردم."25
دليل نخست :
بر مجهول و ساختگي بودن اين روايت، اين است كه امام حسن عليهالسلام بدون هيچ مقدمهاي و بدون آن كه كوچكترين توجهي به قصد و هدف زن داشته باشد، برآشفته و همسر خويش را به خاطر تهنيتي، طلاق ميدهد؛ كه اين حركت، از يك انسان غير معصوم بعيد است، چه رسد به امام معصوم.
ثانياً:
از نظر فقه اهل بيت، طلاق بايد در حضور دو شاهد عادل صورت گيرد؛ در حالي كه هيچ يك از اين مسائل رعايت نشده؛ حال چگونه امام كاري بر خلاف نظر خويش انجام داده است.
ثالثاً:
اگر طلاق به خاطر اظهار دشمني و شماتت بوده، به چه علت براي او بيست هزار درهم اضافه بر مهر خويش ميفرستد؟
و رابعاً :
اينكه طبق اين نقل، امام در يك مجلس همسر خويش را سه طلاقه كرده است؛ در حالي كه اين طلاق نه فقط در مذهب اهلبيت عليهمالسلام ، بلكه در زمان رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم و ابوبكر و دو سال پس از خلافت عمر نيز، يك طلاق به حساب ميآمد. 26
با اين بيان، امام ميتوانسته پس از طلاق برگردد، چون طلاق اوّل بود و پس از طلاق اول، زن مطلقه رجعيه است و مرد در حال عدّه ميتواند به زن خود رجوع كند. همچنين حضرت پس از پايان عدّه نيز ميتوانست بدون آن كه زن شوهر ديگري كند، او را به عقد خويش در آورد.
آري! فرمايش رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم مربوط به زماني است كه سه مرتبه طلاق صورت گرفته و مرد پس از آن رجوع كرده باشد. اينجا است كه زن ميبايد شوهر ديگري انتخاب كند. از آنجا كه متن روايت ابن عساكر از اضطراب كامل برخوردار است، ديگر نيازي به بررسي سندي ندارد.
ب ـ بررسي اسناد
1. بيشتر مورّخان اين نقل تاريخي را يا بدون سند آوردهاند و يا آن را به ابوالحسن مدائني و محمد بن عمر واقدي و ابوطالب مكّي رساندهاند كه در هردو صورت، داراي اشكال است. مثلاً ابن عساكر مينويسد: وروي محمد بن سيرين… 27؛ ميرخواند شافعي آورده است: نقل است كه… 28؛ سيوطي ميگويد: كان الحسن يتزوج… 29 ابوطالب مكّي مينويسد: انّه تزوّج… 30؛ سبط بن الجوزي آورده است: و في رواية انّه تزوّج… 31؛ ابوالحسن مدائني آورده است: كان الحسن كثيرالتزويج. 32
تمامي اين نقلها، مرسل است و به آناني كه به اين سه مورّخ اعتماد كردهاند، بايد گفت: اين سه مورّخ نيز اين جريان را بدون سند نقل كردهاند. چنانچه از مدائني و مكّي نقل كرديم. بدين جهت ميگوييم داستان تعداد زنان امام حسن عليهالسلام و ماجراي طلاق آنها، فاقد هرگونه ارزش و اعتبار است.
2. بسياري، اين سه مورّخ را ضعيف شمرده و ردّ كردهاند. از ميان آنها ميتوان به ذهبي،33، عسقلاني34، ابن الجوزي35، عماد حنبلي36، رازي37، ابن الاثير جزري38، زركلي39، علامه اميني40، سيدمحسن امين41، هاشم معروف الحسني42 و… اشاره كرد.
3. هريك از اين سه مورّخ از مشايخي روايت نقل كردهاند كه يا جزو هواداران بنياميه بودهاند و يا ضعيف و مجهول هستند. مثلاً مدائني از عوانه نقل ميكند، در حالي كه عوانه به نفع بنياميه جعل حديث ميكرده43 و برخي از مشايخ او همانند جعفر بن هلال44، عاصم بن سليمان احول45 و ابن عثمان46، ضعيف يا مجهول هستند. طبق گفته يحيي بن معين: حديث واقدي از مدنيها، از شيوخ مجهول برخوردار است. 47
هاشم معروف الحسني مينويسد: مدائني، معاصر عباسيها و از جمله كساني است كه متهم به دروغگويي و جعل حديث است.
در «ميزان الاعتدال» ذهبي آمده است: مسلم در صحيح خود از نقل روايت از وي خود داري كرده و ابن عدي او را ضعيف دانسته و اصمعي به او گفته: به خدا سوگند كه چيزي از اسلام در تو نمانده است… صاحب «لسان الميزان» گفته است: او از غلامان عبدالرحمن بن سمرة بن حبيب اموي بوده است. به علاوه بيشتر روايات او از نوع مراسيل است.
اينها همه گواه بر آن است كه روايت هفتاد همسر را ـ كه جز مدائني كسي آن را نقل نكرده ـ از جعليات قدرتمندان و دشمنان علويها است… 48
اما روايت كليني كه در دسته اوّل آمده، در سندش حميد بن زياد و حسن بن محمد بن سماعة ديده ميشوند، كه واقفي هستند. 49
علامه حلّي درباره حميد بن زياد ميگويد: در نزد من، زماني روايت او مورد قبول است كه معارضي نداشته باشد. 50
علامه مجلسي ضمن مؤثق شمردن حديث، چنين توجيه كرده است كه: شايد غرض امام از اين سخن، استعلام حال آنها يعني مراتب ايمانشان بوده است؛ نه اينكه فرزند خويش را كه معصوم و تأييد شده از سوي پروردگار بود، مورد نكوهش قرار داده باشد. 51
اما با توجه به واقفي بودن برخي از راويان و فرمايش علامه حلي ـ كه روايت او در صورتي كه معارضي نداشته باشد، مورد قبول است ـ به نظر ميرسد كه اين روايت حجّيتي ندارد؛ اگرچه علامه مجلسي به توجيه آن برخاسته است.
و اما روايت كافي از ابن ابيالعلاء كه در دسته سوم قرار گرفته است؛ علامه مجلسي اين حديث را مجهول ميداند. 52
پاسخ ما به روايت برقي در محاسن نيز، اين است كه: اگرچه خود احمد بن ابيعبداللّه برقي توثيق شده، اما وي بيشترِ روايات را از ضُعفا نقل كرده است. 53
پايهگذار شبهه
دلائل و شواهد موجود به خوبي نشان ميدهد كه تا پيش از منصور عباسي چنين افترايي در كتابها نبوده است و اين منصور بود كه براي خنثي سازي شورشهاي علوي و حركتهاي ضدّ حكومتي نوادگان امام حسن مجتبي عليهالسلام اين تهمت و شبهه را عليه امام پايهگذاري كرد.
وي كه از اين شورشها سخت به وحشت افتاده بود، براي رفع نگراني خود، هيچ حربهاي را بهتر از لكهدار كردن چهره پاك و معصوم امام حسن عليهالسلام نديد. وي پس از دستگيري عبداللّه بن حسن كه عليه ظلم و جور قيام كرده بود، در برابر بسياري از مردم به سخنراني پرداخت و عليبن ابيطالب و امام حسن عليهماالسلام و همه فرزندان ابيطالب را مورد دشنام و افترا و ناسزاگويي قرار داد و از جمله گفت: به خدايي كه جز او نيست، فرزندان ابيطالب را در خلافت تنها گذارديم و هيچ كاري به كارشان نداشتيم؛ در آغاز علي بن ابيطالب بدان پرداخت… و پس از وي، حسن بن علي برخاست… معاويه با نيرنگ به او وعده داد تا وليعهدش كند، بدين ترتيب او را بركنار ساخت و همه چيزِ وي را گرفت. حسن بن علي نيز همه كارها را به معاويه واگذارد و به زنان روي آورد؛ او امروز با يكي ازدواج ميكرد و فردا ديگري را طلاق ميداد و همچنان بدين كار مشغول بود تا اينكه در بسترش مرد… 54
استاد، هاشم معروف در ردّ اين تهمت ناجوانمردانه مينويسد: و اما روايت هفتاد و نود و از اين قبيل رواياتي كه او را زن باره توصيف ميكنند و اينكه پدرش ميگفت: به فرزندم حسن زن ندهيد كه او زن باره است؛ اين روايات آن چنان كه از اسنادشان بر ميآيد، منبعي جز مدائني و امثال دروغگوي او ندارد. مدائني و واقدي و ديگر مورّخان پيشين، تاريخ را در سايه حكومتهايي نوشتهاند كه با اهلبيت عليهمالسلام سر دشمني داشتند، و از هر وسيلهاي براي خدشهدار كردن واقعيتهاي آنها و ضربه زدن به ايشان فروگذار نميكردند. حكام دولت عباسي نيز در تعصّب و پليدي نيّت، دست كمي از اسلاف اموي خود نداشتند. عباسيها در جعل احاديث عليه «علويها» با امويها هم دست بودند، به ويژه نسبت به حسنيها كينه خاصّي ميورزيدند، چون بيشتر آنهايي كه عليه ستم سر به شورش برميداشتند؛ از فرزندان و نوادگان امام حسن عليهالسلام بودند. 55
واقعيت چيست؟
آنچه كه تاكنون گفته شد، پاسخ به اتهاماتي بود كه درباره ازدواجها و طلاقهاي متعدد امام حسن عليهالسلام طرح ريزي شده بود.
واقعيت اين است كه امام در طول عمر، بيشتر از هشت يا ده56 همسر نداشته كه تعدادي از اين همسران كنيز بودهاند. داشتن اين تعداد همسر در آن زمان براي قاطبه مردم، امري طبيعي بوده است؛ بلكه برخي تعداد همسرانشان بيش از اين بوده، در حالي كه كسي متعرض آنان نشده است. حال چه شد كه در بين اين مردم، فقط امام حسن عليهالسلام مورد حملات بيشرمانه دشمنان قرار گرفت؟ آيا نميشود حدس زد اين رقم بسيار بزرگ، نشانه ساختگي بودن اين احاديث است؟
چرا ابوطالب مكّي كه تعداد زنهاي امام حسن عليهالسلام را به 250 ميرساند، جز چند نفر از آنها نام نميبرد؟ چرا مورخّان كه به تبعيت از ابوالحسن مدائني و واقدي و مكّي تعداد زنان امام را بيش از هشت تن ذكر كردهاند، بيشترين آماري كه براي فرزندان امام دادهاند، بيش از سي و يك فرزند نيست؟57
اينك از ابوطالب مكّي بايد پرسيد: اگر امام چهارصد همسر داشته پس چرا بيش از سي و يك فرزند نداشت؟ آيا همه آن زنان عقيم و نازا بودند؟ آيا امام رغبتي به فرزند نداشت و يا از پرداخت نفقه و هزينه زندگي و تأمين معاش آنها عاجز بوده است؟
پينوشتها:
1. كافي، ج 6، ص 56.
2. محاسن برقي، ج 2، ص 601؛ منتخب التواريخ، ص 190.
3. كافي، ج 6، ص 56؛ بحارالانوار، ج 44، ص 172.
4. انساب الاشراف، ج 3، ص 25.
5. تاريخ الخلفاء، ص 191.
6. و كان علي (علیه السّلام) يضجر من ذلك فكان يقول في خطبته ان الحسن مطلاق فلاتنكحوه (بحارالانوار، ج 44، ص 169.)
7. همان، ص ؟
8. چهارده معصوم (زندگاني امام حسن (علیه السّلام))، ص 553.
9. بحارالانوار، ج 44، ص 173.
10. الصواعق المحرقه، ص 139.
11. كافي، ج 6، ص 56.
12. البدء و التاريخ، ج 5، ص 74.
13. مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 30.
14. همان.
15. چهارده معصوم، ص 553، به نقل از قوت القلوب.
16. الصواعق المحرقه، ص 143؛ سنن بيهقي، ج 2، ص 149.
17. الدرالمنثور، ج 7،ص 7.
18. الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة، (مستدرك حاكم، ج 3، ص 167؛ مسند احمد، ج 3، ص 2.)
19. من احبهما احببته و من احببته احبه اللّه و من احبه اللّه أدخله جنات النعيم… (اخبار اصبهان، ج 1، ص 56.)
20. البداية و النهاية، ج 7، ص 37.
21. مناقب آل ابيطالب، ج 3، ص 401.
22. البداية و النهاية، ج 7، ص 37.
23. الامام المجتبي (علیه السّلام)، ص 10.
24. همان، ص 86.
25. تاريخ دمشق، (حياة الامام الحسن (علیه السّلام))، ص 154.
26. نيل الاوطار، ج 6، ص 230؛ من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 320.
27. تاريخ دمشق، (ترجمه امام حسن (علیه السّلام))، ص 155.
28. روضةالصفا، ج 3، ص 20.
29. تاريخ الخلفاء، ص 191.
30. بحارالانوار، ج 44، ص 169.
31. تذكرةالخواص، ص 121.
32. بحارالانوار، ج 44، ص 173.
33. ميزان الاعتدال، ج 3، ص 107.
34. لسان الميزان، ج 4، ص 386.
35. المنتظم، ج 7، ص 189.
36. شذرات الذهب، ج 3، ص 120.
37. الجرح والتعديل، ج 4، ص 21.
38. الكامل فيالتاريخ، ج 9، ص 44.
39. الأعلام، ج 7، ص 160.
40. الغدير، ج 5، ص 290.
41. اعيان الشيعه، ج 46، ص 172.
42. سيرةالائمة الاثني عشر، ج 1، ص 620.
43. لسان الميزان، ج 4، ص 386.
44. ميزان الاعتدال، ج 1، ص 430.
45. همان، ج 4، ص 350.
46. همان، ج 6، ص 198.
47. تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 348.
48. زندگي دوازده امام، ج 1، ص 604.
49. جامع الرواة، ج 1، ص 225 و 284.
50. الخلاصة، ص ؟
51. مرآةالعقول، ج 21، ص 96.
52. همان.
53. الخلاصة، ص ؟
54. سيرةالائمة الاثني عشر، ج 1، ص 618.
55. زندگي دوازده امام، ج 1، ص 602.
56. صلح الحسن (علیه السّلام)، ص 25.
57. بين مورّخين اختلاف است، از هفت فرزند گفته شده تا سي و يك فرزند. رجوع شود به البدء و التاريخ، ج 5، ص 74؛ الفصول المهمه، ص 166؛ بحارالانوار، ج 44، ص 168؛ كشف الغمه، ج 2، ص 152؛ اعلام الوري، ص 213؛ ناسخ التواريخ، جلد امام حسن (علیه السّلام)، ص 270؛ تذكرة الخواص، ص 212؛ نورالابصار، ص 136؛ ذخائرالعقبي، ص 143؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 228.
منبع:http://www.bashgah.net - برگرفته از : فصل نامه كوثر / شماره 53
صفحات: 1· 2