خدا نیاورد که « آدم از آدم دلش بگیرد»
به آدم ها که نگاه میکنم در سرم علامت سوالِ بزرگی نقش میبندد…
به آن هایی که با خواندن چند کتاب نصفه و نیمه،
در هر جمعی خود را جزوِ رده های بالایِ علمی میدانند؛
به آن هایی که زانوهایِ دوستی شان شل میشود در مقابلِ جنس مخالف؛
به آن هایی که گند میزنند به باورمان و ما را در هاله ای پررنگ از ابهام وا میگذارند…
به کسانی که منتظرند تا درست در سخت ترین شرایط به جای یار بودن بارتان شوند و به بدبختی تان با لذت زُل بزنند…
میدانید آدم اگر دلش از عالم بگیرد اشکالی ندارد
اما خدا روزی را نیاورد که
“آدم از آدم دلش بگیرد”