می گفت:تا نمازتون درست نشه هیچی تو زندگیتون درست نمیشه!
نماز اول وقت شهید زین الدین در جاده های ناامن کردستان
رفقا ما تو امنیت چه قدر نمازامون سروقتش هست؟!
می گفت:تا نمازتون درست نشه هیچی تو زندگیتون درست نمیشه!
چگونه بودندکه توفیق شهادت یافتند؟ این قسمت پوشش زیر آوار
یک بار زمان جنگ رفتم خانهشان؛ درست همان زمانی که بمبارانهای هوایی، امانِ مردم را بریده بود. اواخر شب، وقتی میخواستیم بخوابیم، گلدسته را با پوشش و حجاب کامل دیدم! با تعجب پرسیدم: «دخترم کاری پیش اومده؟ جایی میخوای بری؟!»
گفت: «نه. پدر جان! اینجا هر لحظه ممکنه بمباران هوایی بشه، ممکنه فردا صبح زنده نباشیم و به همین خاطر باید آمادگی کامل داشته باشیم تا وقتی بدن ما رو از زیر آوار در میارن، حجابمون کامل باشه».
شهیده گلدسته محمدیان
چگونه بودندکه توفیق شهادت یافتند؟ این قسمت عاشق و معشوق
چهلبار براش سانحه پیش اومد و بیش از سیصد بار هم به بالگردش گلوله خورد؛ ولی بازهم سرسختانه میجنگید، این چیزا اصلاً براش مهم نبود.
همیشه میگفت: “موقع پرواز، حالِ یه عاشق رو دارم که انگار داره به سمت معشوقش میرِه.”
با این روحیه بود که بیشترین ساعت پرواز جنگی با بالگرد رو توی جهان به اسم خودش ثبت کرد!
میگفت: “هر لحظه از پرواز فکر میکنم دارم به آرزوم میرسم و به معشوق خودم نزدیکتر میشم؛ ولی وقتی برمیگردم، با اینکه مأموریتم موفقیتآمیز بوده باز غمگینم؛
چون فکر میکنم هنوز اونقدر خالص نشدم که مورد قبول دعوت خدا قرار بگیرم.”
شهید علی اکبر شیرودی
چگونه بودندکه توفیق شهادت یافتند؟ این قسمت نجوای شبانه
از خواب پریدم کسی داشت بلند بلند گریه می کرد! …
رفتم توی راهرو حدس می زدم عبدالحسین بیدار است و دارد دعایی می خواند وقتی فهمیدم خواب است،
اولش ترسیدم بعد که دقت کردم دیدم دارد با حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیه) حرف می زند.
حرف نمی زد ناله می کرد و درد و دل اسم دوستان شهیدش را می برد مثل مادری که جوانش مرده باشد به سینه می زد و تو های و هوی گریه می نالید: اونا همه رفتن مادر جان پس کی نوبت من می شه؟ آخه من باید چه کار کنم؟…
شهید عبدالحسین برونسی
چگونه بودندکه توفیق شهادت یافتند؟ این قسمت واردات رشته تحصیلی
کارش شده بود واردات رشتههای خارجی. دونه دونه رشتهها رو از دانشگاههای خارج کشور میآورد و لیست دروس ترمیک اونها رو تنظیم میکرد؛
رشتههایی که دانشجویِ ایرانیِ علاقهمند، باید سختی و غربتی چند ساله رو تحمل میکرد تا در اون رشته تحصیل کنه.
«کاربرد پرتوها» یکی از همین رشتهها بود. دروس ترمیک دانشگاههای خارجی رو لیست کرد.
از هر کدوم چند درس و چند آزمایشگاه گرفت.
همه رو کلاسهبندی کرد و سنگِ بنای رشتهای جدید رو گذاشت. رشتهای که حالا تموم دانشجوهای ایرانی میتونند بهراحتی به دستش بیارن.
شهید دکتر مجید شهریاری
چگونه بودندکه توفیق شهادت یافتند؟ این قسمت حساب و کتاب
یک روز با چند ورقه وارد مدرسه شد. به هر کدام از مربیها یک ورقه داد که بالایش نوشته بود: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا».
کمی پایینتر اسم چند گناه را نوشته بود و جلوی هر کدام را خالی گذاشته بود.
بعد رو کرد به مربیها و گفت: «بیایید هر شب چند لحظه کارهامون رو بررسی کنیم و توی این برگه بنویسیم.
ببینیم خدای نکرده چند بار دروغ گفتیم، غیبت چند نفر رو کردیم، تهمت و بدبینی داشتیم یا نه، کارهای خوبمون چقدر بوده… .
آخرِ ماه با یه نگاه به این برگه، حساب کار دستمون میاد؛
میفهمیم چطور بندهای بودیم».
شهید اللهیار جابری
چگونه بودندکه توفیق شهادت یافتند؟ این قسمت اوج خونسردی
بچـههـای محـل مشغـول بازی بودند که ابراهیـم وارد کوچه شد. بازی آنقدر گرم بود که هیچکس متوجه حضور ابراهیم نشد. یکی از بچهها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد؛ اما به جای اینکه به تور دروازه بخورد، محکم به صورت ابراهیم خورد. بچهها بیمعطلی پا به فرار گذاشتند.
با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت، باید هم فرار میکردند! صورت ابراهیم سرخِ سرخ شده بود. لحظهای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همینطور که نشسته بود، پلاستیک گردو را از ساک دستیاش درآورد؛ کنار دروازه گذاشت و داد زد: «بچهها کجا رفتید؟! بیایید براتون گردو آوردم».
شهید ابراهیم هادی
چگونه بودندکه توفیق شهادت یافتند؟ این قسمت احترام به مادر
زمستون بود منتظر بودم که مجتبی از جبهه برگرده
شب شد و هر چه به انتظارش نشستم نیومد تا اینکه خوابم برد …
صبح زود بلند شدم تا برم نون بگیرم ، وارد حیاط که شدم همه جا رو برف پوشانده بود، هوا خیلی سرد شده بود
درب خونه رو که باز کردم ، دیدم پسرم توی کوچه خوابیده
بیدارش کردم و گفتم: کی از جبهه برگشتی مادر؟
سلام کرد و گفت: نصف شب رسیدم
گفتم: پس چرا در نزدی بیام باز کنم!؟ گفت: مادر جون ! گفتم نصف شبی خوابیدین ممکنه با در زدن من هُل کنین!
واسه همین دلم نیومد بیدارتون کنم، پشت در خوابیدم که صبح بشه..
شهید مجتبی صالحی خوانساری
چگونه بودندکه توفیق شهادت یافتند؟ این قسمت در مزار شهدا
به مصاحبه با رزمندهها، که از تلویزیون سیاهوسفیدشان نشان میداد، خیره شده بود. صدای آهنگران در گوشش طنینانداز شده بود. داشت نقشه میکشید. تصمیم گرفت راز دلش را به خواهرش، مريم بگويد؛ اما مریم نپذیرفت که او هم مثل دیگر برادرانش به جبهه برود. گفت: باید صبر کنی برادرامون بیان؛ بعد اگه بابا راضی شد، بری.
بعدازظهر همان روز با هم رفتند مزار شهدا. قبرها را به خواهر نشان داد و گفت: تو اگه جای خواهر این شهدا بودی، دوست نداشتی دیگران برن و از خون برادرت پاسداری کنن؟! مریم بغضش گرفته بود، سکوت کرد و…
شهید محمد رضا نجفی
ما امام رو برای اطاعت میخواهیم، نه برای تماشا..
بهش گفتن: آقا ابراهیم! چرا جبهه رو ول نمیکنی بیای دیدار امام خمینی؟ گفت: ما امام رو برای اطاعت میخواهیم، نه برای تماشا..
شهید ابراهیم هادی
آقای رئیس جمهور فکر میکنم کلیدتان را اشتباه چرخانده اید
نماینده جامعه اسلامی دانشجویان گفت: آقای رئیس جمهور! شاید بهتر باشد نگاهی به کلیدتان بیاندازید فکر میکنم آن را اشتباه چرخاندهاید.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از بسیج دانشجویی، امین اقرلو، نماینده بسیج دانشجویی، صادق آقاجری نماینده دفتر تحکیم وحدت، علیرضا فقیر نماینده جنبش عدالتخواه دانشجویی، پیام مرادی نماینده انجمن اسلامی دانشجویان مستقل، حسین اخگرپور نماینده جامعه اسلامی دانشجویان به نمایندگی از دانشجویان امروز در حضور رئیس جمهور سخنرانی کردند.
همایش بزرگداشت ۱۶ آذر روز دانشجو با حضور دکتر حسن روحانی رئیس جمهور، جمعی از مسئولان آموزش عالی کشور و همچنین نمایندگان دانشجویان دانشگاهها در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد.
حسین اخگرپور نماینده جامعه اسلامی دانشجویان، سخنرانی خود را با سخنی از شهید بهشتی آغاز کرد و به نقل از شهید بهشتی گفت: من تلخی برخورد صادقانه را به شیرینی برخورد منافقانه ترجیج میدهم.
وی در ادامه خطاب به رئیس جمهور عنوان کرد: جناب آقای روحانی! امروز میخواهم به عنوان فرزندی از فرزندان همین معلمان، کارگران، معدنچیان، رانندگان و لبو فروشان میهنم که دارای شناسنامه و کارت دانشجویی هستند، با شما سخن بگویم. آقای رئیس جمهور شاید بهتر باشد همین اول ماجرا از دغدغه مردمی بگویم که وقتی اخبار را مشاهده میکنند از خود میپرسند چه تفاوتی بین آنهایی که پای این انقلاب با ۷۰۰ هزار تومان حقوق ایستادهاند با صاحبان فیشهای نجومی وجود دارد در حالی که دزد بیت المال را ذخیره انقلاب نامیده و پرداخت یارانه را مصیبت عظمی میدانند.
وی عنوان کرد: حال از اینها گذشته، شاید بهتر باشد از برجام بگوییم که هر چقدر ما درباره آن خون دل خوردیم ولی همچنان به این قضیه پافشاری شد تا اینکه دشمنان خبیث این نظام با تمدید تحریمهای داماتو عملا آن را نقض کرده ولی ما همچنان منتظریم که قهرمانان دیپلماسی بیایند و مسئله را آشکارتر سازند.
وی ادامه داد: البته شما اخیراً گفتید که این تحریمها اثر نخواهد داشت و صد البته ما زودتر از شما گفتیم که هیچ تحریمی هیچ اثری ندارد صادقانه بگویم در این بحبوحه دنبال ایمیلتان میگشتیم که به شما فشار ایمیلی بیاوریم و اعلام کنیم که سیب و گلابی درختان باغ برجام آفت زده شده است.
نماینده جامعه اسلامی دانشجویان اظهار داشت: با این حال فکر میکنم دولت یازدهم اکنون به خانه اولی بازگشته که هیچ مهرهای برای بازی ندارد، به نظرم اکنون هر دو متفقالقولیم که عاشورا درس مقاومت و ایستادگی بود، نه مذاکره.
وی افزود: آقای روحانی! یادتان هست که قرار بود هم چرخ سانتریفیوژ بچرخد و هم چرخ اقتصاد مردم؟ اما ببینید! امروز قلب راکتور اراک را سیمان گرفته و چرخهای سانترفیوژهای نطنز و فردو مانند چرخ اقتصاد از کار افتاده است. آقای رئیس جمهور! شاید بهتر باشد نگاهی به کلیدتان بیاندازید فکر میکنم آن را اشتباه چرخاندهاید.
نماینده جامعه اسلامی دانشجویان گفت: به قول خودتان ملاک تورم جیب مردم است ولی وضعیت جیبهای ملت شعارهای شما را تایید نمیکند، به نظرم تا به حال از سر کوچهتان خرید نکردهاید تا معیار تورم را شخصا بسنجید.
اخگرپور گفت: خلاصه اینکه حرف برای گفتن زیاد است، اما بهتر است بدانید که آقای روحانی! سه ماه دیگر نه سال ۹۲ است، نه سال ۹۳، نه سال ۹۴ و نه ۹۵ بلکه سال ۹۶ است، شاید دیگر رئیس جمهور نباشید!
نگاهي به نامه شهيد رئيس علي دلواري به آيت الله مجاهد برازجاني
يکي از معدود اسنادي که از شهيد رئيس علي دلواري بر جاي مانده، نامه آن شهيد حماسه ساز به روحاني پيشتاز در مبارزه با انگليس، آيت الله مجاهد برازجاني است. اين نامه از وجوه مختلف قابل بررسي است و از آن ميان، يکي نوع نگارش و ادبيات نامه است. چنانچه از نگارش اين مکتوب پيداست، نگارنده به ادبيات زمان خود تسلط خاصي داشته است. اين نشان مي دهد که رئيس علي فردي مطلع و اهل مطالعه بوده است……
متن نامه شهید رئیس علی دلواری به آیت الله برازجانی
در اين مجال سعي کرده ايم با چاپ کامل نامه شهيد حماسه ساز رئيس علي دلواري به مجاهد پيشتاز آيت الله برازجاني، زمينه اي براي آشنايي بيشتر خوانندگان گرامي شاهد ياران به اين شخصيت و قيام او فراهم آوريم.
رئيس علي دلواري به شيخ محمدحسين برازجاني، 11جمادي الاولي 1333
قربان حضور با هر النورت گردم. اي به فداي همت و غيرت و شجاعتت گردم. مي دانم که مردم در اين کار [مقصود مدافعه از خاک وطن است] چندان مساعدت و همراهي نمي کنند و بنده هم پابست کرده ام که نظرم به سوي ايشان است. هر آيينه پاي حضرت مستطاب عالي و اميد از آن وجود مبارک که در حقيقت مجسمه شرف و وطن و اسلام خواهي است نداشتم. هر آيينه تا حال پروانه وار خود را فداي ملت و وطن و اسلاميت کرده بودم. ……
این تیترها را یادتان هست؟!
وبلاگ افاضات عقل کل نوشت؛ سال گذشته در همین روزها بود که تیتر می زدند:
« دنیا به احترام ایران ایستاد»؛ «جشن هسته ای در سراسر ایران» ؛ « انقلاب دیپلماسی به تاریخ 23 تیرماه 94»؛ « جهان تغییر کرد، دوئل مذاکرات پس از 12 سال به توافق رسید»؛ « ظریف و یارانش به تاریخ پیوستند» ؛ « 23 تیرماه 94 روزی تاریخی و فراموش نشدنی بعد از 12 سال مقاومت هسته ای»؛ « خجسته باد این پیروزی» ؛ «تمام تحریم ها لغو می شود»؛ «پیروزی بدون جنگ»؛ «بالاخره یک روز خوب آمد»؛ « کلید چرخید، ایران خندید»؛ « بهترین توافق ممکن به دست آمد»؛ «ایران بر قله توافق»؛ «فتح الفتوح دیپلماسی ایران»؛ «توافق قهرمانانه ایران»؛ «پایانی بر ظلم علیه ملت ایران»؛ «توافق هسته ای یادآور فتح خرمشهر بود» …
حسن سر طلا (زندگی نامه شهید حسن فاتحی) متولد نجف نه آمریکا
شهید حسن فاتحی معروف به حسن آمریکایی، بیسیمچی گردان غواصان لشکر امامحسین(ع) اصفهان بود. او در منطقه نهرخین عملیات کربلای چهار به شهادت رسید.”
طبق روال روزمره داشتم سایت های خبری را بالا و پایین می کردم که ناگهان عبارت “حسن آمریکایی در جبهه + عکس"، چشمم را گرفت. با کنجکاوی زیاد سایت مربوطه را باز کردم تا ببینم این حسن آمریکایی کیست؟ آنچه بر روی صفحه ظاهر شد، این بود: “شهید حسن فاتحی معروف به حسن آمریکایی، بیسیمچی گردان غواصان لشکر امامحسین(ع) اصفهان بود. او در منطقه نهرخین عملیات کربلای چهار به شهادت رسید و پیکر مطهر این شهید هنوز هم بعد از سالها بازنگشته است.”
عزمم را جزم کردم تا ساعاتی را با خانواده این شهید به گفتوگو بنشینم و با هر سختی که بود توانستم نشانی از آنها پیدا کنم . و این چنین شد که در یک روز میان هفته ، خارج از فضای تحریریه، بیست کیلومتری از اصفهان دور شدیم و به شهرک امام علی(ع) شاهین شهر رفتیم تا با خانواده حسن آمریکایی گپ و گفتی صمیمانه داشته باشیم.
و اینجــــا خانـه شهید «حســن فاتحــی» اســت …!