میم مثل مادر
مادرم مدرک پزشکی ندارد
ولی دستهایش کاری میکنند که هزار قرص و دوا نمیکند…
شماره نظام مهندسی ندارد
ولی از منِ ویرانه با حرف هایش یک آدم نو میسازد..
نقاش نیست
ولی با یک کلام لبخندی روی لبهایم میکشد که هزار نقاش از پسش بر نمی آیند…
ندیده ام توی استدیو ضبط صدا وقت بگذراند،
ولی آهنگِ صدایش از هر موسیقی گوش نواز تر است..
مادرم سر آشپز و رستوران دار نیست
ولی عطرِ و طعم غذاهایش هوش از سر میپراند…
بهشت را زیر پایش ندیدم،
ولی شک ندارم بهشت زیر پایش نیست
او خودش بهشت است
حیف
مادرم آن روزها همه چیز برایش حیف بود، جز خودش!
یک صندوق چوبی بزرگ داشت پر از چیزهای حیف!
در خانه ما به چیزهایی حیف گفته میشد که نباید آنها را مصرف میکردیم..!!
نباید به آنها دست میزدیم،
فقط هر چند وقت یک بار میتوانستیم آنها را خیلی تند ببینیم و از شوق داشتن آنها حَظ کنیم و از حسرت نداشتن آنها غصه بخوریم!
حیف مادرم که دیگر نمیتواند درِ صندوقِ حیف را باز کند و چیزهای حیف را در بیاورد و با دستهای ظریف و سفیدش، آنها را جلوی چشمان پر احساسش بگیرد و از تماشای آنها لذت ببرد!
مادرم هیچ وقت خود را جزو چیزهای حیف به حساب نیاورد…
دستهایش، چشمهایش، موهایش، قلبش، حافظهاش، همه چیزش را به کار انداخت و حسابی آنها را کهنه کرد.
حالا داشتههایش آنقدر کهنه شده که وصله بردار هم نیست…
حیفِ مادرم که قدر حیفترین چیزها را ندانست!
قدر خودش را ندانست و جانش را برای چیزهایی که اصلا حیف نبودند تلف کرد…
احساس
ماجراهای احساسی
خطرناک تر از جنگ هستند…
در نبرد آدم يک بار بیش تر کشته نمیشود
ولى در عشق
چندين بار…!
اریک امانوئل اشمیت
تحمل
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ ﺗﺤﻤّﻞ نمی کنند ؛
ﯾﮑﯽ ﺗﺎﺏ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ،
ﯾﮑﯽ ﻣﯽ شکند !
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ نمی شکنند ؛
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ می شود ،
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ…
چادر ...
بی هیچ استــعـــاره و بی هیچ قافیه …
چادر عجیب روی سرت عشق میکند …
فرق تنهایی ها ...
تنهایی در اتوبوس چهل و چهار نفر است
تنهایی در قطار
هزار نفر.
یک چیزی سرجایش نیست
زن كه شاعر میشود
یعنی
یک چیزی سر جایش نیست ؛
شاید عشق
شاید زندگی
شاید تو!
چشمان منتظر لزوما به جاده نیست ....
چشمانِ منتظر که
لزوماً به جاده نیست!
گاهی
به صفحهٔ گوشی،
پِیِ یک شب بخیرِ توست…
دو پیراهن بر یک بند
ما دو پیراهن بودیم بر یک بند
یکی را باد برد
دیگری را باران هر روز خیس می کند
دل دل می کنم برای تو ....
هر روز دل میکنَم
از تو….
شب دل دل می کنم
برای خیال تو……..!
یادم باشد مادر شوهر که شدم ....
- یادم باشد مادر شوهر که شدم آنقدر به عروسم بها بدهم که پسرم احساس رضایت کند آخر پسرم جگر گوشه ی من است نبایدآزار ببیند .
- یادم باشد مادرشوهر که شدم در مقابل دختری که هم سن دختر خودم هست صبوری به خرج دهم .آخر او جوان هست هنوز و خیلی از مسایل را هنوز نمیداند
- یادم باشد مادر شوهر که شدم …طوری با دختر دیگران برخورد کنم که دوست دارم دیگران با دختر من برخورد کنند
- یادم باشد مادر شوهر که شدم کاری نکنم پسرم میان عشق مادری و عشق و همسری سردرگم شود .نیاز پسرم در زندگی آرامش است نه تنش .
- یادم باشد که برای قضاوت عروسم ب سخنان دخترم صحه نگذارم چون دخترم نیز چون عروسم بی تجربه است و جهان را از دید خام و ناپختگی مینگرد.
- یادم باشد مادر شوهر که شدم از فداکاری های عروسم تمجید کنم تا یاد بگیرد برای پسرم فداکاری کند .
- یادم باشد مادر شوهر که شدم کاری نکنم با عروسم که شکایت مرا نزد پسرم ببرد آخر میان دو عشق انتخاب یکی سخت میشود و حتما من شکست خواهم خورد زیرا پسرم پدر میشود و نمیتواند مادر فرزندش را رها کند و در کنار من آرام بگیرد .
- یادم باشد مادر شوهر که شدم خوب بفهمم پسرم را روانه زندگی کرده ام و نباید کاری بکنم که او به سوی من بازگردد و دوباره مجرد شود آخر او متاهل است و متعهد .
- یادم باشد مادر شوهر که شدم به پسرم بگویم با همسرش وفاداری کند .متعهد بماند .خیانت نکند .
- یادم باشد که یادم نرود که مادر شوهر شدن آسان است و مادر شوهر ماندن سخت ………
خدا نیاورد که « آدم از آدم دلش بگیرد»
به آدم ها که نگاه میکنم در سرم علامت سوالِ بزرگی نقش میبندد…
به آن هایی که با خواندن چند کتاب نصفه و نیمه،
در هر جمعی خود را جزوِ رده های بالایِ علمی میدانند؛
به آن هایی که زانوهایِ دوستی شان شل میشود در مقابلِ جنس مخالف؛
به آن هایی که گند میزنند به باورمان و ما را در هاله ای پررنگ از ابهام وا میگذارند…
به کسانی که منتظرند تا درست در سخت ترین شرایط به جای یار بودن بارتان شوند و به بدبختی تان با لذت زُل بزنند…
میدانید آدم اگر دلش از عالم بگیرد اشکالی ندارد
اما خدا روزی را نیاورد که
“آدم از آدم دلش بگیرد”
آدم همیشه تنها می مونه اگه ....
آدم همیشه تنها میمونه اگه
اجازه نده کسی اهلیش کنه…
چای زندگی را اینگونه طعم دهیم ...
چای که مرغوب نباشد چیزی
به آن اضافه میکنم!
چوب دارچینی، هِلی، نباتی،
شده چند پَر بهار نارنج،
چیزی که آن مزه و بو را
تبدیل به
عطر ِخوش و طعم ِخوب کند…
زندگی هم گاهی می شود
مثل همین چای؛ باید
با دلخوشی های کوچک
طعم و رنگش را عوض کنی،
یک چیزی که امید بدهد به دلت،
انگیزه شود…
فریاد کن
زنده باد امید،
زنده باد زندگي با همه خوب و بدش.
"سرماى دى استخوان سوزتر از بهمن و اسفند است"
مادربزرگ هميشه ميگفت
“سرماى دى استخوان سوزتر از بهمن و اسفند است”
سرما بهانه است
به گمانم مادربزرگ هم رفته اى در دى داشت …..
یه کاسه سوپ و عشق واقعی
مرد و زن نشسته اند دور ِ سفره . مرد قاشقش را زودتر فرو می برد توی كاسه سوپ و زودتر می چشد طعم غذا را و زودتر می فهمد كه دستپخت همسرش بی نمك است و اما زن چشم دوخته به او تا مُهر تایید آشپزی اش را از چشم های مردش بخواند و مرد كه قاعده را خوب بلد است، لبخندی می زند و می گوید : “چقدر تشنه ام !”
زن بی معطلی بلند می شود و برای رساندن لیوانی آب به آشپزخانه می رود . سوراخ های نمكدان سر ِ سفره بسته است و به زحمت باز می شوند و تا رسیدن ِ آب فقط به اندازه پاشیدن ِ نمك توی كاسه زن فرصت هست برای مرد.
زن با لیوانی آب و لبخندی روی صورت برمی گردد و می نشیند . مرد تشكر می كند، صدایش را صاف می كند و می گوید : ” می دونستی كتاب های آشپزی رو باید از روی دستای تو بنویسن ؟ “
و سوپ بی نمكش را می خورد ؛ با رضایت و زن سوپ با نمكش را می خورد ؛ با لبخند!
خونه بابا...
همون جاییه که کلیدش رو هیچکس نمیتونه ازت بگیره همون جایی که چه ساعت ۳صبح بیای چه ساعت۳عصر از آمدنت خوشحال میشوند…درش ۲۴ساعت شبانه روز برای تو باز است…همون جایی که وقتی میگوینددلتنگ اند,واقعا دلتنگ اند…
همون جایی که سر یخچالش میروی و هرچی میخواهی میخوری.
همون جایی که حتی اگر هوس کمیاب ترین خوراکی ها را هم کنی برایت می آورند.
همون جایی که همه دعوایت میکنن و غر میزنند تا غذایت را تا آخر بخوری.
همون جایی که گل وگیاه هایش به طرز عجیبی رشد میکنند.
آن جا قندهایش شیرین تر است…
نمک هایش شور تر است…
پرتغال هایش مزه پرتغال میدهند…
غذاهایش خوشمزه تر است…
آنحا کوفته ها و کتلت ها وا نمیروند…
حتی عدس پلو با آن قیافه مسخره اش مزه بهشت میدهد…
آنجا بالشت ها نرم ترند..
پتوها گرم ترند…
آنجا خواب به عمق جان آدم میچسبد…
آنجا پر از امنیت و آرامش است…
آنجا بابا و مامان دارد…
تنها اسمی که هرجا صداش زدم گفت جانم
تنها اسمی است که؛
هر کجا صدایش زدم
گفت:جـــانم!
هیچوقت هیچکسو
جز خدا صدا نکنید
امیدوارم محتاج هیچکس
جز خــــدا نباشید
بهانه برای رفتن زیاد است...
بهانه برای رفتن زیاد است…
این ماندن است
که بهانه نمی خواهد
این ماندن است که دل می خواهد
شهامت می خواهد
عشق می خواهد.
شکستن دل واقعیته باور کنید علم پزشکی ثابت کرده
علم پزشکی ثابت کرده که: شکستن دل واقعیته
یعنی وقتی دل یکی میشکنه تو قلبش اتفاقی می افته
مثل یه خونریزی کوچیک یا یه جراحت
که حتی می تونه منجر به سکته قلبی بشه…