چرا سید جمال الدین اسد آبادی گفت: «به غرب رفتم اسلام دیدم ولی مسلمان ندیدم و به مشرق برگشتم اسلام ندیدم، ولی مسلمان دیدم».
چرا سید جمال الدین اسد آبادی گفت: «به غرب رفتم اسلام دیدم ولی مسلمان ندیدم و به مشرق برگشتم اسلام ندیدم، ولی مسلمان دیدم». گروهی با استفاده از این جمله ادعا میکنند که هر چه از کشورهای اسلامی به سمت اروپا پیش میرویم، اسلام بیشتر به چشم میخورد و رعایت میشود!
پاسخ:
به دو نکتهی مهم توجه نمایید تا بعد به صورت اجمالی به شرح بپردازیم:
یک – این که چه گروهی از چه جملاتی چه سوء استفادههایی میکنند، اصلاً ملاک تفسیر، تحلیل یا نقد نمیباشد؛ گروههای بسیاری بوده و هستند که حتی از آیات قرآن کریم سوء استفاده میکنند. اینها اساساً نه اسلام را میشناسند و قبول دارند و نه میفهمند که سید جمالالدین اسدآبادی چه گفته و چرا گفته و نه اصلاً برایشان مهم است، بلکه فقط و فقط دنبال ضد تبلیغ علیه اسلام و مسلمانان هستند، آن هم به نفع غرب. و البته غربزدگان خودزن، زیاد بوده و هستند.
دو – گفتههای مشاهیری چون “جمال الدین اسدآبادی” نیز وَحی مُنزل نیست که گفته شود: «هر چه گفتهاند، درست و کامل و جامع است، پس حالا ببینیم که چرا گفتهاند؟». چه بسا به لحاظ خاصی گفته باشند – چه بسا چند موضوع را دیده و به کل تعمیم داده باشند (که البته خطاست) – و چه بسا از اساس خطا گفته باشند.
سید جمالالدین اسد آبادی:
ابتدا باید دقت نمود که اولاً “جمال الدین اسدآبادی"، چگونه شخصیتی بود؟ چه دیدگاههایی داشت؟ چه اهدافی در سر داشت؟ چه مسائلی را در اولویت میدید؟ به کجاها سفر کرد؟ در چه برهههایی سفر نمود؟ چه دید، چه گفت و چرا چنین گفت؟
*- سید جمال الدین اسدآبادی، در آبان 1217 شمسی، در همدان به دنیا آمد و یک ایرانیِ مسلمانِ نابغهای بود که البته همیشه دغدغهی اصلاح جوامع اسلامی و نجات آنها از جهل و نیز استعمار انگلیس را در سر داشت.
اولین سفرش پس از تهران، قزوین، بروجرد و … در ایران و نجف اشرف در عراق، در 16 سالگی به هندوستان بود و دغدغهی او این بود که چرا این ملت کثیر، نمیتوانند از یوغ سلطهی انگلیس خارج شوند؟!
وی سپس به افغانستان سفر کرد، افغانستانی که به تازگی و با تحریک انگلیس از ایران جدا شده بود و نیمه استقلالی یافته بود. او در این سفر، همّ خود را بر آگاه کردن سران افغان، از توطئههای انگلیس معطوف نمود. توطئههایی که هنوز هم افغانستان درگیر آن است.
سپس به مصر رفت و پس از مدتی فعالیت سیاسی، به هندوستان بازگشت و برای چندمین بار به دستور انگلیس از هندوستان اخراج شد.
اولین سفرش به اروپا در سال 1263 و سن 46 سالگی بود. ابتدا قصد داشت به امریکا برود، بعد منصرف شد و به لندن رفت و به ناگاه لندن را نیز به مقصد پاریس ترک نمود و در این دوران، او شهرت جهانی نیز یافته بود.
در فرانسه، مجلهی “عروة الوثقی” را منتشر نمود که به سرعت حکم تعطیلی آن به دستور انگلیس و فشار دولت فرانسه صادر شد. او به ایران بازگشت و دوباره بنا به درخواست سیاستمدار و روزنامه نگار روسی (کاتکوف ) به مسکو رفت و از آنجا به پترزبورگ رفت؛ دو سال در روسیه اقامت داشت؛ و در روسیه نیز اقدام به افشاگری توطئههای انگلیس علیه روسیه، در روزنامههای معروف و پرتیراژ نمود.
ناصرالدین شاه که به پاریس رفته بود و در آنجا متوجه اشتباه خود در اخراج وی گردیده بود، با وی در مونیخ ملاقات کرد و با وعدهی جبران و نیز اصرار او را بازگرداند، اما شش ماه بیشتر طول نکشید که باز هم به دستور انگلیس به شاه ایران، حکم اخراج می صادر گردید. او دوباره به بصره رفت و از آنجا نیز عازم لندن گردید.
در این هنگام، سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی، توسط سفیرش در لندن به نام رستم پاشا، جهت تشکیل یک جبهه واحد اسلامی مقابل استعمار غرب و انگلیس از او دعوت نمود، و رستم پاشا نیز پس از اندک مدتی دریافت که حتی صدارت خودش قربانی این آرمان خواهد شد، لذا رشتم پاشا، با توطئهی پیر استعمار، نقشه قتل او را کشید و این نقشه را با مسموم کردن وی عملی نمود.
غرب و شرق:
*- اسدآبادی، 178 سال پیش به دنیا آمده و دورانی از ایران و سایر کشورهای اسلامی را تجربه کرده که فقر، قحطی، وبا، طاعون و … از یک سو و سلطه انگلیس از سوی دیگر بر تمامی این ممالک پنجه انداخته بود.
*- در همین دوران، غرب (به ویژه انگلیس و سپس فرانسه)، با برخورداری از سرمایههای چپاول شده در ایران، مصر، هندوستان، عراق، افغانستان و … از یک سو و سازماندهی تشکیلات فراماسونی برای تحقق “حکومت واحد جهانی” از سوی دیگر، مسیر توسعه و پیشرفت، به ویژه در صنعت و برخی از امور اجتماعی را با سرعت طی میکرد.
***- انگلیس و سپس فرانسه، که هدف اصلی مبارزات سید جمال الدین اسدآبادی بودند، مرکز همان غربی بوده و هستند که برخی گمان میکنند او اسلام را در آنجا دیده است!
***- اگر اسدآبادی، اسلام را در غرب دیده بود، چرا تمام عمر خود را صرف مبارزه با سلطهی غرب نمود و دست آخر نیز به دستور انگلیس شهید شد؟!
***- این چه اسلامیتی است که پنجهی ظلم و ستم استکباری خود را بر جهان انداخته و امثال اسدآبادی را وادار میکند که عمر خود را صرف مبارزه با آن کنند؟!
***- برخی میگویند: این جمله از محمد عبده است، نه از اسدآبادی.
نکته:
***- کدام عاقلی شرایط 170 سال پیش در غرب و شرق را با امروز مقایسه میکند و نظر یک شخصیتی در آن روز را به امروز تعمیم میدهد؟!
***- آن چه سید در این جمله منظور داشته، متوجه به برخی از ساختارهای اجتماعی، مانند “نظم، نظافت …” و نیز فرهنگ عمومی مردم در “قانونمندی و ملزم دانستن خود به رعایت آن” میباشد.
***- آن چه سید در این جمله منظور داشته، نگاه به “کار – فعل” است، نه نگاه به افراد، جامعه و حکومت. امروز هم اگر شما ببینید یک کافری در کارش نظم دارد و یا حقوق اجتماعی را در رانندگی یا … رعایت میکند، اما یک مسلمانی خودروی خود را دوبله پارک میکند و یا اساساً بینظم و بی رعایت است، می گویید: آن کار اسلامیتر از این کار است.
***- اگر سید جمال الدین، امروز غرب (امریکا و اروپا) را با این سیر قهقرایی و ناامنی عمومی و انحطاط فرهنگی میدید، چه میگفت؟!
***- امروزه غربیها، دربارهی ساختار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی خود چه میگویند؟!
***- چرا امروزه غرب با این شدت و گستره، همت به ترویج اسلام هراسی در غرب گمارده است، مگر آنان از وضعیت خود خسته شده و نسبت به اسلام علاقمند و یا دست کم خوشبین شدهاند؟! اگر چنین نیست، چه لزومی به ترویج و تشدید اسلام هراسی وجود دارد؟!
***- چرا آنان که از اسلام و مسلمانان متنفرند، از اسلام غربی، اسلام امریکایی و انگلیسی خوششان میآید و میگویند: برای اسلام، به طرف غرب برویم؟!تقصیر علی مطهری نیست که امروز برای امام معصوم علیه السلام هم حریم قائل نیست؛ تقصیر جمهوری اسلامی است که عمری برای آقازاده ها هم حریم قائل شده است. ما امروز تاوان احترام های بیجایی را پس می دهیم که بخاطر پدر برای پسر قائل شدند…