آیا امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه از عمر بن الخطاب تعریف و تمجید کرده است !؟
برای این ادعا به خطبه ۲۲۸ نهج البلاغه تمسک می کنند که ابتدا خطبه را ذکر کرده و سپس به اختصار پاسخ می گوییم.
« للّه بلاد فلان، فلقد قومّ الأود، و داوى العمد، و أقام السنّه و خلف الفتنه، ذهب نقیّ الثّوب. ؛ خدا شهرهاى فلان را برکت دهد که کژیها را راست گردانده بیماریها را مداوا کرد (شهرهائى را فتح کرده و مردم را لااقل از کفر باسلام نزدیک ساخت) و سنّت را برپا داشت، تبهکارى را پشت سر افکند (در اثر خوى درشت او فتنهها تا اندازه کم شد، و با همه عیوبیکه داشت باز بالنّسبه بدیگرى) پاک جامه و کم عیب از جهان برفت، بخوبى خلافت رسیده، … .».
اهل سنت بویژه ابن ابی الحدید معتقدند مراد از « فلان» در این خطبه عمر بن الخطاب می باشد ولی با توجه به مطالب ذیل چنین امری درست نیست.
الف:این خطبه با اعتراضهای علی(علیه السلام) به خلفا منافات دارد.
ب: استناد این خطبه به حضرت علی(علیه السلام) مورد تردید محققین است:
زیرا مستند کلام ابن ابی الحدید از تاریخ طبری است و حدیثی که در تاریخ طبری آمده بدین صورت است « زمانی که عمر از دنیا رفت، دختر ابی حثمه گفت وا عمراه ؛کجی ها را راست کرد و بیماریها را مداوا نمود… امیر المومنین(علیه السلام) فرمود: دختر ابی حثمه راست گفت :که همانا خیر دنیا را برد و از شر آن نجات یافت به خدا[که دختر ابی حثمه ،این مطلب را] نگفته است بلکه به او گفته اند که بگو. » (۱)
این عبارت با عبارت خطبه ۲۲۸ شباهت دارد.با توجه به این که طبری،واقعه سال ۲۳ را بیان می کند و این عبارات فرموده مولای متقیان(علیه السلام) هم در سال ۲۳ است.از این رو باید گفت که آن حضرت(علیه السلام) به عنوان تعجب ،گفته آنان را تکرار می کند. همچنین چون راوی این سخن مغیره بن شعبه است در پذیرش آن تردید جدی وجود دارد. به همین علت شهید مطهری می نویسد:
ابن ابى الحدید این داستان را مؤید نظر خودش قرار مىدهد که جمله هاى نهج البلاغه در ستایش عمر گفته شده است.ولى برخى از متتبعین عصر حاضر از مدارک دیگر غیر از طبرى داستان را به شکل دیگر نقل کردهاند و آن اینکه على (علیه السلام) پس از آن که بیرون آمد و چشمش به مغیره افتاد، به صورت سؤال و پرسش فرمود: آیا دختر ابى حثمه آن ستایشها را که از عمرمىکرد راست مىگفت؟.علیهذا جمله هاى بالا نه سخن على (علیه السلام) است و نه تأییدى از ایشان است نسبت به گوینده اصلى که زنى بوده است، و سید رضى که این جملهها را ضمن کلمات نهج البلاغه آورده است دچار اشتباه شده است. (۲)
_______________
پی نوشتها:
۱٫ قال: لما مات عمر بکته ابنه ابى حثمه، فقالت: وا عمراه! اقام الاود، و ابرا العمد، أمات الفتن، و أحیا السنن، خرج نقى الثوب، بریئا من العیب.قال: و قال المغیره بن شعبه: لما دفن عمر اتیت علیا و انا أحب ان اسمع منه فی عمر شیئا، فخرج ینفض راسه و لحیته و قد اغتسل، و هو ملتحف بثوب، لا یشک ان الأمر یصیر الیه، فقال: یرحم الله ابن الخطاب! لقد صدقت ابنه ابى حثمه، لقد ذهب بخیرها، و نجا من شرها، اما و الله ما قالت، و لکن قولت تاریخ طبری،ج۴،ص۲۱۸٫
۲٫ مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج۱۶، ص: ۴۷۶