برشی از یک کتاب: اعدام مذهب
باید مذهب را با « برهان و با تجربه » بسنجیم و سپس به آن رو بیاوریم و انتخاب کنیم . مادام که سنجشی در میان نباشد ، ناچار《عادت ها و سنت ها و تعصب ها》میانه داری می کنند و گردو خاک بالا می آورند و انسان را کور می سازند و او را از حرکت و رشد و پیشرفت باز می دارند ، اما هنگامی که از روی سنجش انتخاب کنیم آن وقت دیگر تعصب و سنت و عادت می میرند و شناخت و عشق ، ما را به حرکت و پیشرفت وا می دارند .
هر حقیقت متحرکی هنگامی که از “سنجش و انتخاب” نباشد و به عادت و تقلید رسید در واقع به « قبرستان » خود رسیده و با دست خویش گور خود را کنده است … بزرگترین جنایت به مذهب این است که آن را از تفکر و تعقل جدا کنیم و غیر برهانی و عاطفی جلوه بدهیم … در همان لحظه ای که مذهب از برهان جدا می شود و از تفکرو سنجش و انتخاب کنار می افتد ، از همان لحظه مذهب《اعدام》شده و مراسم تدفینش هم گذشته است .
اندیشه من ، علی صفایی حائری ،ص33