برشی از یک کتاب: کشتی سوراخ ما
کسانی که معاشر ما و امانات الهی در دست ما بوده اند و باید متحول می شدند،باید به غنایی در وجود می رسیدند باید دیوارهای وجود و محدودیت هاشان می ریخت، ما این ها را آن چنان محدود و صغیر و حقیربار آوردیم، که با کمترین چیزی شاد می شوند و از کمترین چیزی رنج می برند.
این داستان مهمی است. حکایت حال ماست… بنشینید و از خود جمع بندی کنید، یک عمر، یک سال، نمی دانم یک روز و اگر اهل دقت و تامل هستید، 《 لحظه های تان》را برسی کنید. تَهِ جوال را بیرون بکشید و ببینید چه کرده اید؟ و چه جمع آوری کرده اید؟… تنها این نیست که بنویسیم چند تا غیبت کرده ایم. چند تا نگاه به نا محرم کرده ایم، که این ها خوبی های ماست! به خدا قسم! آن چه ما را غرق می کند، همان کشتی های طاعات ماست، که سخت سوراخ است. و ما نمی توانیم بر این کشتی ها سوار شویم تا از دریاها بگذریم!
فوز سالک ، علی صفایی حائری ، ص۲۰۱