جزء کدام دسته هستیم؟
مسلمانان زمان امام حسین علیه السلام سه دسته بودند:
- یک دسته اقلیت بودند که ولایت را با همه وجود پذیرفتند، اما تعدادشان كم است.این دسته با امام حسین علیه السلام تا آخر ماندند و با تمام وجود از ولی خدا دفاع کردند و عزت وآزادگی رو به زندگی در ذلت ترجیح دادند و سرانجام شان شهادت در راه ولایت بود .
- دسته دیگر زندگیشان را به امام باطل اقتدا کردند، اینها هم عددشان خیلی زیاد نیست؛
این دسته در سپاه یزید قرار گرفتند و به او اقتدا کردند و با در مقابل ولی خدا ایستادند و سرانجامی جز شقاوت و بدبختی نداشتند
دسته سوم - اما اکثریت مسلمانها به دلیل اینکه نتوانستند از دنیا و لذت های دنیا دل بکنند نه امام حق را یاری کردند نه جبهه باطل را.به دنیا خود چسبیدند و به فکر مراقبت از آن بر آمدند .
اینها جبهه سوم نیستند، چون نتیجه بیتفاوتی و دنیا طلبی آنها به نفع جبهه باطل است؛ لذا در شمار جبهه باطل محسوب ميشوند. پس اینها نیز شامل«اللَّهُمَ الْعَنْهُمْ جَمِيعا»[1] هستند.
[1]. زیارت عاشورا
ملاك پذيرش اعمال در زمان غیبت
عَنْ اَبى عَبْدِاللّه ِ عليه السلام اَنَّهُ قالَ: اَلا اُخْبِرُكُمْ بِما لايَقْبَلُ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْعِبادِ عَمَلاً اِلاّ بِهِ؟ فَقُلْتُ: بَلى، فَقالَ: شَهادَةُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللّه ُ وَاَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ (وَرَسُولُهُ) وَالاِْقْرارُ بِما اَمَراللّه ، وَ الْوِلايَةُ لَنا، وَ الْبَرآئةُ مِنْ اَعْدآئِنا، وَالتَّسْليمُ لَهُمْ والْوَرَعُ وَالاِجتِهادُ وَ الطُمَأْنينَةُ وَ انْتِظارُ الْقآئِمِ عليه السلام. [كتاب الغيبة، نعمانى، ص 200 .]
امام صادق عليه السلام به راوى فرمود: آيا ملاك قبولى اعمال بندگان را به شما خبر دهم؟ راوى گفت: بله، امام فرمود: ملاك قبولى اعمال عبارتند از:
1. شهادت اين كه معبودى بجز خدا نيست و حضرت محمّد صلي الله عليه و آلهبنده و رسول اوست.
2. اقرار و اعتراف به دستور الهى.
3. ولايت اهل بيت عليه السلام.
4. برائت از دشمنان اهل بيت عليه السلام.
5. تسليم در مقابل اهل بيت.
6. تقوى
7. كوشش در راه خدا و آرامش.
8. انتظار حضرت مهدى قائم عليه السلام.
جهان معاویه
جهان معاویه یک جهان کاهش یافته محدود است ، و تا صفر شدن انسانیت انسان ادامه می یابد . تندرستی و زندگی دنیایی و احترام به جسم و تن ، تمام مقصد انسانی می شود که در فرهنگ معاویه زندگی میکند، و توقف در ظواهر ، میدان تلاش و اصل حیات انسان خواهد بود
در نظام معاویه ای تاکید بر سلامتی جسم است ،هرچند تقوا و معنویت به قتلگاه کشیده شود .
در نظام معاویه ای تاکید بر ماندن و زیستن است ،اینکه حیات داشته باشیم فرقی نمی کند با حاکمیت معاویه باشد و یا یک حاکم فاسد دیگر .
وقتی فرهنگ معاویه ای شد اسلام و دین و رهبر دینی دیگر مهم نیست . مهم آرامش فرد است ، مهم زیستن است .
در این فرهنگ فرقی نمی کند چگونه زندگی کنی در ذلت اسارت و حقارت و بردگی باشد و یا نه
امروز فرهنگ معاویه تلاش میکند نگاه مردم را به سوی این فرهنگ هدایت کند
لبخند ذلیلانه در مقابل دشمن را نرمش قهرمانانه می داند
دو زانو زدن در مقابل دشمن را تعامل سازنده می داند
فرهنگ معاویه حضور نیروهای انقلابی و جهادگر را بر نمی تابد و آنها را مزاحم خود می داند .
در این فرهنگ اصل این است که قدرت و ثروت داشته باشی به هر قیمتی که باشد .
برای بدست آوردن آن از دروغ و حیله و مکر و گاهی گریه هم بهره می برد
اما
فرهنگ امام حسین علیه السلام نگاه کریمانه و عزیزانه به انسان و زندگی دارد .
اکنون زده ها
بعضی ها به «حالا خوشیم» راضی هستند به حقیقت طولانی، وسیع و ابدی خود فکر نمی کنند. فکر نمی کنند که فردایشان را چگونه پایه گذاری کنند تا فردا از آن متنفر نشوند و از آن فرار نکنند، امام حسین علیه السلام به انسان می آموزد خودت را اکنون زده نکن، خودت را قربانی هوس نکن، یک خود مقدس برای خودت بساز تا در پرتو آن زشتی فرهنگ معاویه را بشناسی و بفهمی که برای ساختن چنین خودی باید از فرهنگ امام حسن کمک بگیری و گرنه معاویه تو را به «حالا خوشم» راضی می کند و اکنون زده می کند، تو را به زیستن دل خوش می کند نه به چگونه زیستن.
فرهنگ امام حسین علیه السلام به ما چگونه زیستن می آموزد.
نتیجه اکنون زدگی
اکنون زدگی جدایی از امام حسین علیه السلام است، از حسین علیه السلام فاصله گرفتن یعنی بیهودگی، بی ثمری را به رسمیت شناختن، زیستن و حیات در ذلت را به رسمیت شناختن، فرهنگ کرامت و عزت را فراموش کردن,
در این فرهنگ دروغ و تزویر و ریا و حیله جای صداقت و یکرنگی را میگیرد.
از امام حسین فاصله گرفتن یعنی به نرخ روز بودن و به حال خوش بودن و تلاش برای زندگی و زنده ماندن. هر جا که فرهنگ معاویه ای شد، اشراف گری ارزش می شود دورغ و ریا و مکرو حیله شجاعت پنداشته می شود و تصدیق و تکریم، ارزش ها و اخلاقیات نابود می شود در این فرهنگ مهم نیست که چگونه زندگی کنی مهم این است زندگی کنی حیات داشته باشی.
بیاییم پایان جنگ احد را نوعی دیگر رقم بزنیم
بعد از شکست سپاه اسلام در جنگ احد که امیرالمومنین علی علیه السلام بیش از 80 زخم برداشت ،
آیات 146و 147 سوره آل عمران نازل شد:
وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ….
این آیات هم توبیخ سپاه اسلام بود و هم نوعی امید دادن به آینده .
توبیخ به اینکه یار پیامبر باید چند ویژگی داشته باشد که شما نداشتید و همین موجب شکست شما شد و امید به آینده به اینکه اگر می خواهید در عرصه های مختلف پیروز بشید و در گروه یاران پیامبر و شیعه واقعی قرار بگیرید باید این ویژگی ها را داشته باشید که عبارتند از :
1 - قاتل ، اهل مبارز و جهاد باید باشید
2- معه ،باید در کنار اهلیت به جهاد ، ولایت پذیر باشید
3- ربیون ،باید برای خدا کار کنید و خدایی باشید
4- فما وهنوا ، اهل سستی و کوتاهی نباشید بلکه اهل کار و تلاش باشید
5- و ما ضعفوا ، نباید ضعیف باشید باید قوی و قدرت مند باشید چه در علم چه در جسم و چه در اقتصاد و… باید قوی باشید
6- و ما استکانوا ، اهل گردن کجی و دست درازی پیش دشمن نباشید نباید مشکلات شما را وادار به تسلیم کند .
7-باید صبور و مقاوم باشید .
حال مردم عزیز ایران
انتخابات مهم درپیش است ببینید کدام یک از کاندیدا ها داری این ویژگی ها هستند و هم او را انتخاب کنیم
چون فردای قیامت در پیشگاه عدل الهی باید پاسخگو باشیم
از نظر خدواند مردم در مقابل حقیقت چهار دسته اند :
دسته اول :
کسانی هستند که اصلا حق و حقیقت را قبول ندارند فقط دروغ و باطل میگن
فقط حرفهای غیر واقعی میزنند
عاشق باطل هستند
خداوند در مورد این گروه می فرماید :
وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ
آنها تنها كسانى اند كه ايشان را زاده اند و قطعا آنها سخنى زشت و باطل مى گويند و[لى] خدا مسلما درگذرنده آمرزنده است
دسته دوم :
کسانی هستند که حق را با باطل مخلوط میکنند .
حق را لباس باطل می پوشانند
جمله خوبی میگه حرف حقی میزند ولی اراده باطل داره
کلمه الحق یراد به الباطل
» وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
و حقّ را با باطل نپوشانيد و حقيقت را با اينكه مىدانيد، كتمان نكنيد.
دسته سوم :
کسانی هستند که میدانند حق کدام است و باطل کدام است ولی حق را کتمان میکند و حرف نمی زند
فهمیده حق کدام است اما حق را و واقعیت رو بیان نمی کنه مخفی کاری میکنه
خداوند در مورد اینها می فرماید :
وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ»
با اینکه می دانند حق را آشکار نمی کنند
یا از روی لجاجت و یا از روی عناد و یا از روی ترس حق را نمی گوید.
دسته چهارم:
کسانی هستند که حقیقت طلبند
و حق را میگویند در بیان حق از هیچ کسی واهمه ندارند جز از خدای خود نمی ترسند.
آسیبی که دینداران را تهدید میکند ،!
در عالم به هر چیزی نگاه می کنیم می بینیم یک سری آفات و آسیب هایی او را تهدید می کند، امام علی علیه ال سلام می فرماید: «لکل شیئ آفة» برای هر چیزی آفتی است.
در کشاورزی برای یک مزرعه، یک باغ میوه آفتات و اسیب هایی وجود دارد، کشاورز ماهر کسی است که اول آسیب ها و آفات باغداری و کشاورزی را بشناسد و با آن ها مبارزه کند تا بتواند ثمره ی خوبی برداشت کند. یا در مکانیکی، مکانیک خوب کسی است که اول آسیب ها را خوب بشناسد و بعد برای رفع آن اقدام کند.
یک معلم خوب و مربی خوب کسی است که اول بداند چه آسیب هایی متربیان را تهدید می کند و بعد برای مقابله با آنها برنامه ریزی مناسب داشته باشد تا به نتیجه مطلوب برسد.
هر کسی در هر جایی و در هر قشری در هر منصبی باید ابتدا آسیب ها و آفاتی که در مسیر کار، تلاش و زندگی او وجود دارد خوب بشناسد و در رفع آنها هم برنامه ریزی مناسب داشته باشد.
دینداری ما هم از این قاعده مستثنی نیست، یک دیندار زمانی می تواند دین خودش را حفظ کند و قوام و ثبات در دین داری داشته باشد که آفات و آسیب هایی را که دین داری او را تهدید می کند خوب بشناسد و با آنها مقابله کند. یکی از مهمترین آسیب هایی که دینداری ما را تهدید می کند اینست که از دین¬مان برای اصلاح امور دنیایی هزینه کنیم. چه بسا افرادی برای اصلاح امور دنیای خود از دین هزینه می کنند تا به دنیای بیشتر برسند، غافل از اینکه هم دنیا خود را از دست می دهند و هم آخرت خود را هم ضرر دینی می کنند و هم ضرر دنیایی.
عمر سعد از دینش هزینه کرد، تا به ملک ری برسد، نه به ملک ری رسید و نه توانست دینش را حفظ کند، همان موقعیت قبلی را هم از دست داد زیرا برای رسیدن به فرمانداری و قدرت از دین هزینه کرد ولی جانش را هم از دست داد.
امیر المومنین علی علیه السلام می فرماید:
«لا یترک الناس شیئا من امر دینهم لاستصلاح دنیاهم الا فتح الله علیهم ما هو اضرّ منه» مردم برای اصلاح دنیا چیزی از دین خود را ترک نمی کنند مگر اینکه خدا آنان را به چیزی که زیانبارتر است مبتلی می سازد.(حکمت106)
ما با می و مینا سر تقوی داریم دنیا طلبیم و میل عقبی داریم
کی دنیی و دین به یکدگر جمع شوند این است که نه دین و نه دنیا داریم
دنیا مطلب تا همه دین ات باشد دنیا طلبی، نه آن، نه این باشد
در کدام صف قرار دارید ؟؟؟؟
بعضی از مردم از دین فقط نامش رو به همراه دارند دین لق لقه زبانشان هست
امام حسين عليه السلام: اِنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ يَحوطونَهُ ما دَرَّتْمَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ؛
به راستى كه مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبان آنهاست، تا جايى كه دين وسيلهزندگى آنهاست، دين دارند و چون در معرض امتحان قرار گيرند، دينداران كم مى شوند.
ظاهرا اهل نماز هستند اما در سپاه معاویه هستند در صف دشمن قرار دارند
در مدینه امام حسین علیه السلام را یاری نکردند بهانه شان این بود که امام تنهاست نباید یا یزید در بیفتد لذا با امام همراهی نکردند
در کوفه نائب امام حسین مسلم را یاری نکردند به بهانه اینکه مسلم که معصوم نیست و امام نیست تا با او همراهی کنیم و با ابن زیاد بجنگیم اگر امام حسین بود با او همراهی می کردیم مسلم را تنها گذاشتند
نتیجه این شد که همین کوفیان که نائب امام را همراهی نکردند در کربلا در مقابل خود امام ایستادند و اورا به شهادت رساندند
یاد مان باشد الان زمان غیبت است و نائب امام زمان نیاز به کمک دارد و ما در ورطه آزمایشیم
نکنه خدای ناکرده نائب امام را تنها بزاریم ودر صف ابن زیاد قرار بگیریم
شیعه در نهج البلاغه
انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا
خطبه 97 نهج البلاغه
به خاندان پيامبرتان بنگريد، و بدان سو كه مى روند برويد،و پى آنان را بگيريد.
كه هرگز شما را از راه رستگارى بيرون
نخواهند كرد
و به هلاكتتان بازنخواهند آورد.
اگر ايستادند بايستيد،
و اگر برخاستند، برخيزيد.
بر آنها پيشى مگيريد كه گمراه مى شويد،
و از آنان پس نمانيد كه تباه مى گرديد.
آرامش معاویه ای
معاویه به همه فهمانده بود که آرامش راپذیرا باشند و در سایه این آرامش اگر اصل اسلام و رهبری اسلام حذف شد چه باک ،مهم این بود که در آرامش باشند و همه آرام آرام به این مسئله عادت کرده بودند . امام حسین علیه السلام همین دیوار فریب معاویه را شکافت میخواست آرامش معاویه ای را حفظ کند و نگذاشت این فریب مزورانه دین مردم شود و دین اصلی یعنی اسلام از بین برود .
یادمان نرود
تاریخ تکرار شدنی است و دشمن همیشه دشمن است و برای ما آرامش معاویه ای را طلب میکند و خدا نکند که این فریب مزورانه
دین مان شود .
دیگر برای ما اسلام مهم نخواهد بود ….
رهبر اسلامی مهم نخواهد بود …
عزت مهم نخواهد بود ….
ولایت مهم نخواهد بود …
حجاب و عفاف مهم نخواهد بود …
و…
بلکه مهم آرامش معاویه ای است
فرقی نمی کند در ذلت بردگی باشد و ….
فرهنگ معاویه و فرهنگ امام حسین علیه السلام
فرهنگ معاویه ، ترس از مرگ را القاء میکند ، اصلا ترس از مرگ همه حیات آنهاست و با ترساندن مردم به مرگ انها را اسیر و تابع خود میکند .
فرهنگی که امروز همواره ما را تهدید میکند به پیر و جوان کار دارد ، فرهنگ ترس از مرگ است .با مطالعه تاریخ می توان به فهمید که در طول تاریخ نمونه هایی بسیار زیادی وجود دارد که با ترس از مرگ ، ذلتی غیر قابل توصیف به جوامع انسانی داده اند .
اینجاست که آدمی می بیند با وجود داشتن حسین علیه السلام چگونه میشود از مرگ نهراسيد و ایستادگی نمود .
فرهنگ امام حسین علیه السلام به ما یاد می دهد که اگر کسی توانست کشته شدن را بشناسد قدرت بی نهایت می شود
اگر نظرمان را از کربلا دور کنیم و بدون کربلا شویم در این صورت فقط می خواهیم بمانیم حالا هر نوع ماندنی شد
فرقی نمی کند ماندن در ذلت باشد واسارت و بردگی
حربه دشمن
انسانی که از مرگ نمی ترسد به تنهایی قدرتی است بی نهایت و بر تر از قدرت های زمان و به همین جهت فرهنگ معاویه ای مجبور است مدام ترس را با هر وسیله ای منتشر کند .
همواره نگران است که نکند مردم دام ترس از مرگ را پاره کنند و از آن بیرون بیایند که این پایان کار استعمارگران است .
امروز استعمارو کاسه لیسان داخلی آنها از حربه ترس از مرگ استفاده میکنند
مردم ما را از مردن می ترسانند از قدرت اسلحه و جنگ موشکی و قدرت کدخدا میگویند .
راه و رسم زنده ماندن را در سر تعظیم بر کدخدا فرود آوردن میدانند.
این نقشه شومشان عملی نمی شود مگر اینکه حربه ترس از مرگ جواب بدهد
اما دشمن نمی داند که مردم ما فرهنگ عزت و شهادت طلبی را از امام حسین علیه السلام آموخته اند
8 سال دفاع مقدس را دیده اند
مهدویت در منابع اهل سنت
پیامبر اکرم (ص) :
«المهدي من ولد فاطمه»
«مهدي از فرزندان فاطمه است»
سنن ابن ماجه ، كتاب الفتن ، باب خروج المهدي
ص1368 ، ح 4086 .
همين روايت با همين سند به اين عبارت نيز آمده است:
[المهديّ من عترتي من ولد فاطمه] .
سنن ابي داود ، كتاب المهدي ، ح 4284 .
مهدي از عترتم و از فرزندان فاطمه است .
بیاییم برای ارتقای رشد کشور درست انتخاب کنیم
ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی در عرصه مختلف سیاسی، اجتماعی، علمی، اقتصادی و فرهنگی پیشرفت داشته است. البته این رشد با شدت و ضعف همراه بوده است. در دولت یازدهم به دلایل ذیل این رشد به حد اقل رسید.
1- عدم توجه به توان داخلی و نیروهای انقلابی
2- بی توجهی به نیروی جوان و کارآمد تحصیل کرده
3- گره زدن حل مشکلات کشور به ارتباط تحقیر آمیز با کشور های بیگانه به خصوص امریکای جنایت کار
4- ایجاد رعب و وحشت در بین مردم با ادعاهای کاذب که اگر ما نبودیم امریکا به ما حمله می کرد برخلاف فرمایشات صریح مقام معظم رهبری مد ظله العالی
5- حذف نیروهای انقلابی و توانمند از مسئولیت های حساس کشوری از جمله هسته ای و…
6- سیاست زدگی و سیاسی کاری بیش از حد کابینه دولت روحانی بجای اینکه به مردم خدمت کنند تلاش می کنند حزب خود را احیا کنند بطوریکه جهانگیری که معاون اول کشور و کاندیدای ریاست جمهوری است، می گوید من نماینده اصلاح طلبان هستم.
7- روحیه اشرافی گری دولت و حمایت از آنها، وزرای میلیاردی هیچ وقت روحیه درک و همسان سازی مردم فقیر را ندارند.
8- فساد بیش از حد و اختلاس های میلیاردی در این دولت از جمله اختلاس 12 هزار میلیاردی در صندوق فرهنگیان
9- ایجاد فاصله طبقاتی بین دولت مردان و مردم با پرداختن حقوق های نجومی
10- دروغگویی صریح و واضح توسط مقامات دولتی.
11- و…
حال چه باید کرد؟!
برای رشد و ارتقاء کشور در عرصه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و… باید به کسی رأی دهیم که از مردم با مردم و در مردم باشد
تفکر نادرست
شبی مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد کارگاه نجاری شد.
همینطورکه مار گشتی میزد بدنش به اره گیر کرد و کمی زخم شد. مار خیلی ناراحت شد و برای دفاع از خود اره را گاز گرفت که سبب خونریزی دور دهانش شد.
او نمی فهمید که چه اتفاقی افتاده و از اینکه میدید اره دارد به او حمله میکند و مرگش حتمی است، تصمیم میگیرد برای آخرین بار از خود دفاع کرده و هر چه شدیدتر حمله کند و بدنش را دور اره پیچاند و هی فشار داد.
نجار صبح که آمد روی میز بجای اره لاشه ی مار بزرگ و زخم آلودی را. دید
مار بخاطر خشم زیاد و تفکر نادرستش موجب مرگ خود شد؛ مواظب افکار نادرستمان باشیم!
ژاپنی ها میگویند شما ۳چهره دارید:
ژاپنی ها میگویند شما ۳چهره دارید:
اولین چهره را به عموم مردم نشان میدهید.
دومین چهره را به دوستان و خانوادتان
سومین چهره رابه هیچکس نشان نخواهیدداد و این حقیقی ترین وجه شخصیت شماست!
آخرین دونده
در سال 1968 مسابقات المپيك در شهر مكزيكوسيتي برگزار شد. مسابقه دوی ماراتن لحظات آخر را سپری می کند. نفر اول، یک دونده از اتیوپی، از خط پایان می گذرد. در همين حال دوندگان بعدی از راه می رسند و از خط پايان می گذرند. مراسم اهدای جوایز برگزار می شود و جمعيت هم آرام آرام استاديوم را ترك مي كنند اما بلند گوي استاديوم اعلام مي كند كه هنوز يك دونده ديگر باقي مانده و از خط پایان نگذشته است. چند هزار نفر در استادیوم باقی می مانند و انتظار رسيدن نفر آخر را مي كشند. مدتی بعد اعلام می شود که او دوندهای از تانزانیا به نام جان استفن آکواری است که در اوایل مسابقه افتاده است و زانویش آسیب دیده است.
ساعت 45: 6 عصر است و بیش از یک ساعت از زمان عبور نفر اول از خط پایان می گذرد. دونده ای تنها، لنگ لنگان با پای زخمی و بانداژ شده وارد استادیوم می شود. با ورود او به استاديوم، جمعيت حاضر از جا بر مي خيزند و با کف زدن و با صدایی بلند او را تشویق می کنند انگار که او برنده مسابقه است! او از خط پایان می گذرد. خبرنگاري به او نزدیک می شود و از او می پرسد: «چرا با این درد و جراحت و در شرایطی که نفر آخر بوديد و شانسی برای برنده شدن نداشتید از ادامه مسابقه منصرف نشديد؟»
آکواری می گوید: «من فکر نمی کنم شما درک کنید. مردم كشورم مرا 9000 مايل تا مكزيكو سيتي نفرستاده اند كه فقط مسابقه را شروع كنم. آنها مرا فرستاده اند كه مسابقه را به پايان برسانم.»
جان استفن آکواری درس بزرگي به ما می آموزد و آن اصالت حركت، مستقل از نتيجه است. او يك لحظه به اين فكر نمی کند که نفر آخر است و شانسی برای نفر دوم یا سوم شدن هم ندارد.
تفکر
مردی از روی کاتالوگ، یک دوچرخه برای پسر خود سفارش داده بود. هنگامی که دوچرخه را تحویل گرفت، متوجه شد که قبل از استفاده از دوچرخه خودش باید چند قطعه آن را سوار کند. با کمک دفترچه راهنما تمام قطعات را دستهبندی کرد و در گاراژ کنار هم چید. با وجود اینکه بارها دفترچه راهنما را به دقت مطالعه کرد ولی موفق نشد که قطعات دوچرخه را به درستی سوار کند. متفکرانه به همسایهاش نگریست که مشغول کوتاه کردن چمنهای حیاط منزل خود بود. تصمیم گرفت از او کمک بخواهد که در مسائل فنی بسیار ماهر بود.
مرد همسایه کمی به قطعات دوچرخه نگاه کرد که در گاراژ چیده شده بود. بعد با مهارت شروع به سوار کردن آن کرد. بدون اینکه حتی یک بار به دفترچه راهنما نگاه کند. پس از مدت کوتاهی تمام قطعات به درستی سوار شدند.
مرد گفت: «واقعاً عجیب است! چطور موفق شدید بدون خواندن دفترچه راهنما این کار را انجام دهید؟»
مرد همسایه با کمی خجالت گفت: «البته این موضوع را افراد معدودی میدانند اما من خواندن و نوشتن بلد نیستم.»
بعد با حالتی سرشار از اعتماد به نفس، لبخندی زد و اضافه کرد: «و آدمی که نوشتن بلد نیست باید حداقل بتواند فکر کند.»
چرا شیخ انصاری وطن خود را ترک کرد؟
اسلام، به عنوان کامل ترین دین الهی، برقراری عدل میان مردم جامعه را امری لازم و قضاوت را پیش نیاز آن می داند، قضاوت باید عادلانه و قاطعانه باشد تا جامعه فدای غرض ورزی ها و خواسته های شخصی نشود.
آیه:خداوند متعال در قرآن می فرماید: «وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ» و چون ميان مردم داورى مىكنيد، به عدالت داورى كنيد.(نساء/۵۸)
حکایت:
مرحوم شیخ مرتضی انصاری برای مدتی به دزفول آمده بود و به امور شرعیه مردم رسیدگی می کرد تا اینکه روزی دو نفر با هم اختلافی داشتند، خدمت شیخ رسیده و از ایشان درخواست کردند به نزاع آنها خاتمه دهد.
شیخ پس از شنیدن دعوای دو طرف، فرمود: بروید و فردا برای شنیدن حکم حاضر شوید.
آن دو نفر رفتند، اما شبانه یکی از شخصیتهای شهر برای شیخ انصاری پیغام می فرستد که چون یک از این دو شخص با من نسبتی دارد، خواهش می کنم شما از این فرد حمایت و جانبداری کنید و حق را به او بدهید.
وقتی این عالم شریف، پیغام را شنید بسیار متأثر شد و از این درخواست بی شرمانه به قدری ناراحت شد که شبانه تمام وسایل خود را جمع کرد و از همه امور خود در آن شهر دست کشید و قصد هجرت از وطن خود نموده و آن شهر را ترک کرد و چنین فرمود: شهری که افراد با نفوذ آن به خود اجازه می دهند در احکام شرعی و الهی مداخله کنند، توقف در آن صلاح نمی باشد.[۱]
[۱]- با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در دنیای عمل
غرق شدن
اﻧﺴﺎن ﮐﻪ ﻏﺮق ﺷﻮد ﻗﻄﻌﺎً می میرد:
ﭼﻪ در درﯾﺎ، ﭼﻪ در رؤﯾﺎ،
چه در دروغ، ﭼﻪ در ﮔﻨﺎﻩ،
چه در خوشی، چه در قدرت،
چه در جهل، چه در انکار،
چه در حسد، چه در بخل،
چه در کینه، چه در انتقام.
مواظب باشیم غرق ﻧﺸﻮﻳﻢ!
انسان بودن، خود به تنهایی یک دین خاص است که پیروان چندانی ندارد…