برشی از یک کتاب: بینش یخ فروش
می دوید و می دوید، با سرعت هر چه تمام تر . و فریاد میزد: اِرحَموُا، اِرحَموُا. رحم کنید ، رحم کنید . یخ فروش را میگویم . سرمایه اش در حال آب شدن بود! می گفت : به کسی که سرمایه اش دارد نابود می شود رحم کنید . و من به فکر فرو رفته بودم که عجب 《عُمرم》که… بیشتر »
1 نظر
برشی از یک کتاب: کشتی سوراخ ما
کسانی که معاشر ما و امانات الهی در دست ما بوده اند و باید متحول می شدند،باید به غنایی در وجود می رسیدند باید دیوارهای وجود و محدودیت هاشان می ریخت، ما این ها را آن چنان محدود و صغیر و حقیربار آوردیم، که با کمترین چیزی شاد می شوند و از کمترین چیزی رنج می… بیشتر »
برشی از یک کتاب: جنگ مغز و دل
چه اندیشه هایی که با استدلال و دلیل فلسفی ، خدا را اثبات کرده اند و بهشت و جهنم را اثبات کرده اند ، اما در عمل پیشرفتی نداشته اند و حرکتی و شوری نداشته اند ! و چه بسیار افرادی که خدا را قبول دارند ، اما شیطان سوار آنهاست و گناه ها و عصیان ها گریبانگیر… بیشتر »
برشی از یک کتاب: امر و نهی های خشکِ زندگی سوز
اگر مذهب را امر و نهی و بکن و نکن های خشک و زندگی سوز بدانی ، که نشاط و روح تو را به زندان می افکند ؛ ناچار در برابر آن می ایستی و از زیر بارش شانه خالی می کنی . اما اگر جهان قانونمند و رابطه های پیچیده را باور کردی ، آن وقت دقت و حذر در تو زنده می شود… بیشتر »