برشی از یک کتاب: بینش یخ فروش
می دوید و می دوید، با سرعت هر چه تمام تر . و فریاد میزد:
اِرحَموُا، اِرحَموُا. رحم کنید ، رحم کنید .
یخ فروش را میگویم . سرمایه اش در حال آب شدن بود!
می گفت : به کسی که سرمایه اش دارد نابود می شود رحم کنید .
و من به فکر فرو رفته بودم که عجب 《عُمرم》که تمام سرمایه من است هر لحظه مانند یخ در حال آب شدن است !
داستان دوستان، محمد مهدی اشتهاردی، جلد ۱_ص۵۷
برشی از یک کتاب: کشتی سوراخ ما
کسانی که معاشر ما و امانات الهی در دست ما بوده اند و باید متحول می شدند،باید به غنایی در وجود می رسیدند باید دیوارهای وجود و محدودیت هاشان می ریخت، ما این ها را آن چنان محدود و صغیر و حقیربار آوردیم، که با کمترین چیزی شاد می شوند و از کمترین چیزی رنج می برند.
این داستان مهمی است. حکایت حال ماست… بنشینید و از خود جمع بندی کنید، یک عمر، یک سال، نمی دانم یک روز و اگر اهل دقت و تامل هستید، 《 لحظه های تان》را برسی کنید. تَهِ جوال را بیرون بکشید و ببینید چه کرده اید؟ و چه جمع آوری کرده اید؟… تنها این نیست که بنویسیم چند تا غیبت کرده ایم. چند تا نگاه به نا محرم کرده ایم، که این ها خوبی های ماست! به خدا قسم! آن چه ما را غرق می کند، همان کشتی های طاعات ماست، که سخت سوراخ است. و ما نمی توانیم بر این کشتی ها سوار شویم تا از دریاها بگذریم!
فوز سالک ، علی صفایی حائری ، ص۲۰۱
برشی از یک کتاب: جنگ مغز و دل
چه اندیشه هایی که با استدلال و دلیل فلسفی ، خدا را اثبات کرده اند و بهشت و جهنم را اثبات کرده اند ، اما در عمل پیشرفتی نداشته اند و حرکتی و شوری نداشته اند ! و چه بسیار افرادی که خدا را قبول دارند ، اما شیطان سوار آنهاست و گناه ها و عصیان ها گریبانگیر آنهاست !
همانطور که شب احیا و روزه رمضان دارند ، هزار فحشا و قمار و زنا و لواط و ربا و … دارند ! و گویا اینها هیچ منافاتی با هم ندارند ! و سرّش هم همان است که خدا در《مغز》آنهاست و در سر آنهاست و نماز و روزه هم《عادت》آنهاست و اما پول و زن و لذت در《دل》آنها جای دارد و عشق آنها را برانگیخته است و وجود آنها را در خود گرفته است .
اما اگر خدا به《زیبایی》و《جمال》و بزرگی و کمال و به محبت و رحمت و تدبیر و حکمت شناخته می شد ، ناچار در دل راه باز می کرد و در نهاد ما عشق را بر می انگیخت و گرایش و ایمان را به وجود می آورد .
روحانیت و حوزه ، علی صفایی حائری ، ص ۱۲۳
برشی از یک کتاب: امر و نهی های خشکِ زندگی سوز
اگر مذهب را امر و نهی و بکن و نکن های خشک و زندگی سوز بدانی ، که نشاط و روح تو را به زندان می افکند ؛ ناچار در برابر آن می ایستی و از زیر بارش شانه خالی می کنی . اما اگر جهان قانونمند و رابطه های پیچیده را باور کردی ، آن وقت دقت و حذر در تو زنده می شود و تو در این کویر مبهم و جنگل تاریک ، به دنبال آشنا و آگاهی می گردی که به تو بگوید از کجا بیا ، از کجا نرو، بکن و نکن ها را انتظار می کشی ؛ چون پیچیدگی راه و حجم خطر و آشناییِ جلودار را می دانی و محبت و رافت او را دیده ای و امامت و رسالت او را باور کرده ای .
《بار سنگین تکالیف》هنگامی بر تو سبک می شود که تو خودت و جهان و آدم ها و رابطه پیچیده این ها را شناختهباشی و به نارسایی غریزه و علم و عقل و وجدان خودت رسیده باشی . این جاست که منتظر رسولِ امین می مانی و به دنبال او می روی ؛ تا از خداوند مهربان آگاه ، برای تو حرف ها را بیاورد و پیام ها را بخواند . این 《شناخت و معرفت》اسلام است . و همین که در دل تو و در احساس تو نشست ، ایمان است و آنجا که به عمل پیوست و بار داد ؛ تقوا و اطاعت است . مذهب ، شناخت و عشق و عمل را با هم دارد و گر نه《عمل های بی معرفت》 و امر و نهی و بکن و نکن های مزاحم و عصیان ساز و نفرت زاست .
نامه های بلوغ ، علی صفایی حائری ، ص ۷۴
برشی از یک کتاب:مشکل و گیر ما
مشکل و گیر ما این است که خودمان را نشناخته ایم . ما داریم در این دنیا خودمان را خرج می کنیم و بی خیال هم هستیم ؛ درست مثل کسی که در شب یک اسکناس و چک ارزشمند را به خیال این که کاغذ است روشن می کند تا یک قِرانی اش را پیدا کند ، که صبح می فهمد چیزی را شمع راه رسیدن به یک قِرانی کرده است که یک میلیارد ارزش داشته است .
این جا است که فریاد « یا حَسْرَتا » سر می دهد . پس دقت کنیم که عمر خود را ، هستی خود را در این دنیا خرج چه چیزی کرده ایم ؟! ما مضطریم و داریم خودمان را خرج می کنیم . از سرمایه های ما بی برو برگرد دارد خرج می شود . این طور نیست که اگر خرج نکنیم ، چرخ این عالم متوقف شود ، که از لحظه ها و ایام ما می گذرد . 38 ، 39 ، 40 سال از عمر ما گذشته ، خیال می کنیم که لحظه ای است.
جداً گذشت . و چیزی ته دست مان باقی نمانده است . بچه های دیروز بودیم و پیرهای امروز شده ایم . فردا هم خاکیم ، خاک ! و اِی کاش خاک بودیم ، چون خاک رویشی دارد و از آن چیزی سبز می شود . امّا آتش می گیریم ؛ ابولهبیم و از نسل ابولهب شده ایم . گویا که با ابوتراب پیوندی نداشته ایم ! پس تأملی کنیم .
فوز سالک ، علی صفایی حائری ،ص 59
برشی از یک کتاب: اعدام مذهب
باید مذهب را با « برهان و با تجربه » بسنجیم و سپس به آن رو بیاوریم و انتخاب کنیم . مادام که سنجشی در میان نباشد ، ناچار《عادت ها و سنت ها و تعصب ها》میانه داری می کنند و گردو خاک بالا می آورند و انسان را کور می سازند و او را از حرکت و رشد و پیشرفت باز می دارند ، اما هنگامی که از روی سنجش انتخاب کنیم آن وقت دیگر تعصب و سنت و عادت می میرند و شناخت و عشق ، ما را به حرکت و پیشرفت وا می دارند .
هر حقیقت متحرکی هنگامی که از “سنجش و انتخاب” نباشد و به عادت و تقلید رسید در واقع به « قبرستان » خود رسیده و با دست خویش گور خود را کنده است … بزرگترین جنایت به مذهب این است که آن را از تفکر و تعقل جدا کنیم و غیر برهانی و عاطفی جلوه بدهیم … در همان لحظه ای که مذهب از برهان جدا می شود و از تفکرو سنجش و انتخاب کنار می افتد ، از همان لحظه مذهب《اعدام》شده و مراسم تدفینش هم گذشته است .
اندیشه من ، علی صفایی حائری ،ص33
برشی از یک کتاب: به حقارت گناه نگاه نکن
به《حقارت گناه》نگاه نکن ؛ ببین چه کسی را《معصیت》می کنی . به خدا قسم برای《سوختن و عذاب》ما ، همین بس که محبت های خدا و تجاوزهای خودمان را یکجا ببینیم .
نامه های بلوغ ، علی صفایی حائری ص ۱۱۲
برشی از یک کتاب: گاو یا انسان
هنگامی که《جامعه انسانی》به یک《دامپروری》تبدیل شد و پس از تلاش ها به سطح《کندو》هم نرسید و هنگامی که انسان به اسارت ماشین رفت و به خاطر “مصرف” به استعمار روی آورد و به خاطر مصرف به جنگ دامن زد ، می خواهی در این جنگ و با آن اسارت و در این دامپروری انسان آرام بماند و دم نزند؟ و اگر آرام می ماند و دم نمی زند آیا استحاله نشده بود و درست یک《گاوِ صد در صد 》نگردیده بود ؟ این است که دم میزند و فریاد می زند و عصیان سر می دهد .
اندیشه من ، علی صفایی حائری ، ص ۵۸
برشی از یک کتاب: قاضیِ زیرک
آمده بود نزد قاضی بصره و او را سؤال پیچ کرده بود .
می گفت : اگر کسی خرما بخورد اشکال دارد ؟ … نه .
اگر پس از خوردن خرما روی آن کمی آب بخورد چه ؟ … نه .
پس چرا همین آب و خرما که در آفتاب گذارند و بعداً خوردند حرام است؟!
اَیاس که قاضی زیرکی بود گفت :
اگر قدری آب به تو بریزند ، بر تو صدمه ای وارد آید ؟ … نه .
اگر قدری خاک بر تو بپاشند آیا اعضایت درد گیرند ؟ … نه .
اگر خاک و آب به هم آمیزند و خشک سازند و بر سرت زنند چه شود ؟
مرد پاسخ داد بشکند و صدمه وارد آید !
قاضی گفت : همچنان که《ترکیب》آن دو سر تو را بشکند ، از ترکیب آب و خرما و آفتاب نیز قانون شرع بشکند و حدّ لازم آید !!
زندگی بزرگان علم و اخلاق ،حسن قدوسی زاده ، ص 93
برشی از یک کتاب: اقتصاد نقطه شکست ما
شکست ما آن جاست که « اقتصاد » بتواند بر سایر وجوه زندگی ما غلبه پیدا کند و اگر این چنین نبود و دشمن بر این حقیقت وقوف نداشت ، بدون شک همه تلاش خود را در این جهت تمرکز نمی بخشید . جنگ نفت و حملات سازمان یافته ی دشمن به مراکز صنعتی ما نشان دهنده ی همین واقعیت است که استکبار جهانی می خواهد با تحمیل فشارهای تحمل ناپذیر اقتصادی ما را وادار کند که از اعتقاداتمان صرف نظر کنیم . آن ها می خواهند با اقتصاد بر « اعتقاد » ما غلبه کنند . و انصافاً در دنیای امروز ، اگر هم راهی برای غلبه بر ایمان و اعتقاد وجود داشته باشد همین است《 ولا غیر 》
توسعه و مبانی تمدن غرب ، مرتضی آوینی ، ص 95
برشی از یک کتاب: فاجعه دیکتاتوری
یک ژنرال چهار ستاره ارتش فرانسه در جواب روژه گارودی که از او پرسیده بود : این بمب های اتمی برای دفاع از چه چیز ؛ ضروری و حیاتی است ؟
با طنطنه هر چه تمام تر پاسخ گفته بود : برای《صلح》زیرا بمب اتمی در صورت عدم استفاده از آن ، مفید است . آری برای صلح ! به راستی الفاظ از《معانی》تهی شده اند . معنای صلح و جنگ در جهان امروز آن چنان بر هم انطباق یافته که مرزی فی مابین آن دو وجود ندارد . اکنون رفته رفته به اعماق فاجعه دیکتاتوری اقتصاد نزدیک و نزدیک تر می شویم .
اگر منافع اربابان اقتصادی دنیا به وجود جنگ و قتل و غارت و فحشا در جهان بازگشت دارد ، آیا شما باور می کنید که آنها به خاطر مفاهیمی چون انسانیت ، ترحم و غیره دست از منافع خویش بردارند ؟ خیر ! اگر امروز صلح در کره زمین بر موازانه قدرت اتمی متکی است ، از همین است که اربابان اقتصادی دنیا حاضر نیستند دست از منافع خویش بردارند ، حال آن که قدرت انفجار فقط《سی بمب اتمی》کافی است که همه کره زمین را به کویر طاعون زده مرده ای تبدیل کند .
توسعه و مبانی تمدن غرب ، مرتضی آوینی ، ص ۱۰۵
برشی از یک کتاب: وای بر پدران آخرالزمان
روزی پیامبر به برخی از کودکان چشم دوخت و فرمود : وای بر فرزندان آخرالزمان به خاطر پدران شان !
کسی از حضرت پرسید : پدران مشرک شان ؟
حضرت فرمود : نه ، به خاطر پدران مؤمن شان که چیزی از واجبات دینی را به فرزندان شان نمی آموزند و وقتی که فرزندان به سراغ آموختن دین می روند ، آن ها را منع می کنند و به بهره ی اندکی از دنیا که از فرزندان شان به آنان می رسد رضایت می دهند . من از آنان بیزارم و آنان نیز از من جدایند .
جامع الاخبار - ص 106
اسارت ها، ما را از حسین جدا می کند...
اسارتها را بايد شناخت. وقتى كه من به تجارت، به صنعت، به علم و طبابت و يا فقه و اصول خودم مشغول باشم و در كنار اين شغلها به تربيت مردم و تلقى جديد تودهها فكر نكنم و در كنار شغلها به تربيت مهرههاى كارساز و به جايگزينى آنها فكر نكنم، فقط و فقط خودم را بخواهم و پفك، شيرينى و لباس رنگارنگ و هوسهاى بچههايم را، خوب معلوم است كه ولىّ محصور مىشود و تنها مىماند و معلوم است كه وتر موتور مىگردد.
مشكل در همين اسارتهاست كه ما را از حسين عليه السلام جدا مى كند. معيّت حسين عليه السلام و همراهى او در دنيا و آخرت، رزق معرفت و رزق برائت مىخواهد.
استاد علی صفایی حائری، وارثان عاشورا، ص 271
آنهایی که حسین را کشتند، همان هایی بودند که از یک لقمه نگذشته بودند...
داستان حركت انسان، داستان كفر و شكر است. «لَئِنْ شَكَرتُم لَازيدَنَّكُم»
مدام نوسان دارد. در هر مرحله اگر اقدام نكنى، افت مىكنى و مدام پايين مىآيى و اگر اقدام كردى پيش مىروى و جلو مىافتى.
تو كه فهميدى بايد از اين لقمهى چرب بگذرى. اگر توجيه كردى، تو در همين جا نمىمانى كه رفته رفته، بخل در تو سبز مىشود. با اينكه چند لقمه دارى، از بشقاب رفيقت برمىدارى تا آنجا كه يك انبار احتكار كردهاى و باز هم نگاهت به كاسهى ديگران است تا آنجا كه مجبور مىشوى با كسانى دوست شوى كه احتكار مىكنند و چشم به انبارت ندارند تا آنجا كه در بزمشان راه مىيابى و… تا آنجا كه از دست مىروى.
و اگر در اين آخرين پله يك قدم برداشتى، يك حركت كردى، قدرت گام دوم را به تو مىدهند تا آنجا كه مىتوانى دو لقمه و بيشتر و بيشتر بدهى و از تمامى انبارهايت بگذرى.
داستان انسان، داستان شكر و كفر است، در هر لحظه پيش مىبرد و يا عقب مىافتد. اين طور نيست كه خيال كنى در يك جا ايستادن، در همانجا ماندن است، كه ايستادن عقب گرد است و پايين رفتن.
آن زنده دل گفته بود آنها كه در نينوا حسين را كشتند، همانهايى بودند كه از يك لقمه نگذشتند. از يك چاى داغ نگذشتند، از اول و دوم نگذشتند تا آنجا كه نتوانستند از گندم رى هم بگذرند تا آنجا كه دستشان را هم با خون حسين شستند.
استاد علی صفایی حائری، صراط، ص 92
خيلىها براى حسين، جان دادند. امّا...
بارها گفتهام، خيلىها براى حسين، جان دادند. امّا آنها كه پيشاپيش حسين با سر رفتند، همانها بودند كه عاشورا، شاهد صادق شهادت سبزشان بود. خيلىها على را يارى كردند و با عشق او، آتش را بر خويش گلستان كردند؛ امّا آنها كه در زمان مناسب سر تراشيدند و بر در خانهى او نشستند، اندك بودند و خيلىها سعى و سرعت را داشتهاند، اما از حدود تجاوز كردهاند و به تعبير امامصادق(ع)،باطل را، با باطل كوبيدهاند.
سعى و سرعت و اعتدال را با هم داشته باش و متوجّه باش كه اعتدال، احتياج به احاطه و ميزان دارد. آنها كه مستند عمل مىكنند، اما بر تمام ادّله احاطه ندارند، گمراه مىشوند. و آنها كه احاطه دارند و با استحسان و خوشآيندها راه مىروند، گمراهترند؛ كه با آگاهى،به ضلالت رسيدهاند و با توجّه، كورى را خريدهاند.
استاد علی صفایی حائری: نامه های بلوغ، صفحه 58
برشی از یک کتاب: سئوال یا استدلال ؟!
برای به جریان انداختن فکر ، گاهی از استدلال ها شروع می کنیم و با دلیل و منطق ، فکر را به راه می اندازیم ولی حقیقت این به راه انداختن نیست ، بلکه فکر را به زیر بار کشیدن است .این روش فکر را مشغول و متوقف می کند و به زیر بار می کشد . سنگینی استدلال برای فکر رکود می آورد و اگر حرکتی هم باشد آن حرکتِ فکر نیست . این حرکتِ خود استدلال و حرکتِ خود منطق است . بهترین راه برای به کار انداختن فکر طرح « سؤالهایی حساب شده » است .
انسان در برابر سؤال ها می خواهد جوابی بیاورد و برای بدست آوردن جواب ناچار است که فکر کند و دست و پا کند . و در نتیجه ، فکر به جریان افتاده و حرکت کرده است . در صورتی که سؤال ها حساب شده و دقیق باشند ، فکر زودتر به شناخت ها و به عقیده و علاقه و به حرکت و عمل منتهی می گردد . طرح سؤال برای حرکت فکری ، راهی است که پیامبران از آن جا رفته اند و قرآن از آن خبر می دهد و می بینیم سؤال هایی را که تلنگرهای محرک فکر هستند و در قرآن به کار گرفته شده اند . مربی آگاه به جای اینکه با سنگینی استدلال ها فکر را خسته و تنبل کند ، با سؤالها و راهنمایی ها فکر را آماده می کند و حرکت می دهد و به مقصد می رساند … طرح سؤال باید با آگاهی و دقت همراه باشد نه با هجوم و حمله .
مسئولیت و سازندگی ، علی صفایی حائری ، ص 87
مملکت عجیبی داریم
در مملکت ما میزان کتابخوانی و مطالعه کمتر از ده دقیقه در روز است و عملا کتاب خوان نیستیم پول هم برای خرید کتاب نمیدهیم.
اما مردمان ما، در تمامی موضوعات از فیزیک هسته ای گرفته تا عدل_الهی و سینما و نقش کوروش در ایجاد تمدن جهانی و تعدد زوجات پیامبر اسلام اظهار نظر عالمانه میکنند!
اگر مطالعه نداری، مطالعه کن وگرنه سکوت عاقلانه ترین انتخاب است
گزارش فارس از میزگرد تخصصی کوروش و ذوالقرنین: کوروش «ذوالقرنین» نیست/ داریوش از کوروش متدینتر بود
خبرگزاری فارس: یک مورخ و تاریخپژوه گفت: گاهی در متون تاریخی به جای درج نام، ویژگی را عنوان میکردند، اما به نظر میرسد «ذوالقرنین» ذکر شده در قرآن، اسم یک شخص است و ویژگی نیست که بتوان بر دیگران از جمله کوروش تطبیق داد.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس نشست تخصصی کوروش و ذوالقرنین عصر امروز در تالار اجتماعات حوزه هنری با حضور غلامرضا معصومی، پرفسور عریان، سیدمحمدعلی قدیری اصل و حجتالاسلام علی ریاحی برگزار شد،
* فریدون شاهنامه اولین کسی است که به ذوالقرنین نسبت داده شد
حجتالاسلام ریاحی اظهار داشت: از زمانی که آیات مربوط به ذوالقرنین در عصر نبوی نازل شد، مفسران گوناگون در مورد ذوالقرنین صحبت کردند.
وی افزود: یکی از قدیمیترین افرادی که به ذوالقرنین منتسب میکنند، فریدون پادشاهی است که در شاهنامه فردوسی آمده است.
ریاحی ادامه داد: مفسرین اهل تسنن، اسکندر مقدونی را ذوالقرنین معرفی کردند. 10 قرن پس از اسلام مفسران شیعه به سراغ تفاسیر روایی رفتند و بعد از آن کوروش را به ذوالقرنین نسبت دادند.
وی ادامه داد: افراد بسیاری مانند داریوش، کوروش، پادشاهان یمنی و امپراطور چینی که دیوار چین را ساخت را منتسب به ذوالقرنین میکردند و نخستین کسی که کوروش را به عنوان ذوالقرنین اعلام کرد، «ابوکلام آزاد» مبارز هندی بود. علامه طباطبایی نیز مطابق نظر ابوکلام، اینکه کوروش همان ذوالقرنین قرآنی باشد را محتمل میدانست.
قدیری اصل: شاهان گوناگون در طول تاریخ ذوالقرنین نامیده میشدند
از دیگر سخنرانان این نشست محمدعلی قدیری اصل مورخ و تاریخپژوه بود که در ابتدای سخنانش به بیان معنی ذوالقرنین پرداخت و گفت: معنی نخست ذوالقرنین این است فردی با دو شاخ است. برخی شاهان از جمله شاهان قاجار تا شاهان چین را به ذوالقرنین منتسب میکردند. گاهی اوقات ناچار میشویم از این افرادی که منتسب به ذوالقرنین شدند یکی را بر دیگری ترجیح دهیم.
ریاحی افزود: «قرن» در لغتنامه عربی چند نوع معنی شده است. نخست اینکه به معنای موهای مجعد است، دیگری به معنای کسی است که دو شاخ بر کلاه دارد. همچنین به دورههای معین تاریخی معنی شده است و بعد از آنکه عربها با فرهنگ عربی آشنا شدند قرن را به معنای سده فارسی پذیرفتند.
قدیری ادامه داد: از امیر مؤمنان پرسیدند ذوالقرنین پادشاه یا پیغمبر بوده است؟ حضرت امیر فرمودند: بنده صالح خداوند بوده است که هم خدا را دوست میداشت و هم خدا او را دوست داشت.
وی ادامه داد: البته به امیرمؤمنان نیز ذوالقرنین میگفتند به این دلیل که امام حسن و امام حسین در دو طرف حضرت مینشستند.
قدیری گفت: به کوروش از این جهت که سرزمین ماد و پارس را متحد کرده بود ذوالقرنین میگفتند.
*نامهای تاریخی براساس کارکردها دچار دگردیسی میشوند
از دیگر سخنران برنامه پرفسور عریان بود که گفت: آنچه برای مورخان مهم است بررسی پدیده تاریخی در نهایت منطق و عقلانیت صورت گرفته باشد.
وی افزود: برای من مهم اینست که براساس «فکت» تاریخی آیا ذوالقرنین میتواند همان کوروش باشد یا خیر؟ چرا که بر اساس حقایق تاریخی ذوالقرنین نمیتواند کوروش باشد.
عریان گفت: در بررسی متون تاریخی زمان و مکان سیال است و به هیچ وجه با زمان و مکانی که ما امروز درک میکنیم، شباهتی ندارد. اسمهای تاریخی دارای بار معنایی اسطورهای و حماسی بودند و بعدها به مرور زمان و براساس کارکردها دچار دگردیسی شدند.
وی ادامه داد: مسئله دیگر کلیت در مفاهیم است. من در بررسی تاریخی عدالت کوروش را با تسامح میپذیرم اما نمیتوانم دو شاخ و دستیافتن به شرق و غرب عالم را بپذیرم، اگر اینگونه بود میتوان بسیاری از امروزیها را ذوالقرنین نامید چون به شرق و غرب عالم دسترسی دارند!
*کوروش شخصیت مبهم و رازآلود اسطورهای است
عریان، کوروش را شخصیتی مبهم و آمیخته به اسطوره معرفی و تأکید کرد: داریوش بسیار متشرعتر و متدینتر و همچنین بسیار عادلتر از کوروش بود. داریوش بدون اجازه اهورا مزدا آب هم نمیخورد!
وی افزود: ایرانیان خیلی علاقه داشتند که کوروش را ذوالقرنین واقعی مطرح کنند، من اینکه کوروش ذوالقرنین است را نه در روایات ائمه و در متن قرآن دیدهام.
عریان گفت: علامه طباطبایی در مقایسه اینکه کوروش و یا اسکندر مقدونی ذوالقرنین است، کوروش را احتمال نزدیکتر به ذوالقرنین میداند.
*هرودت مورخ یونانی با وجود کینه نسبت به پارسیان از کوروش با بزرگی یاد میکند
به گزارش فارس، غلامرضا معصومی نیز در این میزگرد تخصصی گفت: در زمان حضرت رسول، یهود و نصاری نزد ایشان آمدند که خواستند حضرت را امتحان کنند و از او در مورد ذوالقرنین پرسیدند. آیهای که در مورد ذوالقرنین آمده است نیز بعد از این پرسش نازل شد. یهودیان نیز به صحت سخن حضرت رسول پی بردند اما ایمان نیاوردند.
در ادامه این میزگرد هریک از اساتید حاضر به اظهار نظرهای کوتاه درباره کوروش و ذوالقرنین پرداختند. ریاحی گفت: گاهی در متون تاریخی به جایی که از اسم نام ببرند از ویژگی نام میبرند به نظر من ذوالقرنین قرآنی اسم یک نفر بوده البته ذوالقرنین کوروش نیست.
قدیری نیز معتقد بود: آنقدر کوروش بزرگ است و سجایای اخلاقی دارد و دوست و دشمن از او تعریف کردند که نیازی به این نیست که ثابت کنیم کوروش همان ذوالقرنین است.
وی افزود: هردوتی که از پارسیان خصمانه صحبت میکرد از کوروش پارسیان به نیکی یاد میکند.گزنفون شاگر سقراط است که میگفت نوری از آسمان به دو شاخ ذوالقرنین میخورد و به آسمان برمیگردد.
*کوروش بنیانگذار نخستین امپراتوری توتالیتر جهان است
عریان گفت: دوره هخامنشی و ساسانیان متفاوت است کوروش بنیانگذار نخستین امپراتوری توتالیتر جهان است و هگل در کتابی از ایرانیان به عنوان نخستین قوم تاریخی یاد میکند که پا به تاریخ گذاشتند.
وی با طرح این پرسش که چرا منابع غیر ایرانی در مورد کوروش صحبت میکنند و چرا منابع ایرانی در این باره وجود ندارد، این میزگرد را به پایان برد
فرزندان کوروش اکنون در کدام سرزمین زندگی میکنند؟!
حقیقت این است که ادعای جدا بودن خونها و نژادها خرافهای بیش نیست. نژاد سامی و آریایی و غیره به صورت جدا و مستقل از یکدیگر فقط در گذشته بوده است، اما حالا آنقدر اختلاط و امتزاج و نقل و انتقال صورت گرفته است که اثری از نژادهای مستقل باقی نمانده است.
بسیاری از مردم امروز ایران که ایرانی و فارسی زباناند و داعیه ایرانیگری دارند، یا عرباند یا ترک یا مغول، همچنانکه بسیاری از اعراب که با حماسه زیادی دم از عربیت میزنند از نژاد ایرانی یا ترک یا مغول میباشند. شما اگر همین حالا سفری به مکه و مدینه بروید، اکثر مردم ساکن آنجا را میبینید که در اصل اهل هند یا ایران یا بلخ یا بخارا یا جای دیگری هستند.
شاید بسیاری از کسانی که نژادشان از کوروش و داریوش است، الان در کشورهای عربی تعصب شدید عربیت دارند و بالعکس شاید بسیاری از اولاد ابوسفیانها امروز سنگ تعصب ایرانیت به سینه میزنند.
خدمات متقابل اسلام و ایران، ص56
شرم از خداوند
روزی “ابوهریره” ، با الفاظی اهانتآمیز به امام علی(ع) جسارت کرد، اما امیرالمومنین سکوت کرد و پاسخی نداد.
روز دیگر ، ابوهریره دوباره خدمت امام رسید و تقاضای کمک کرد و امیرالمومنین نیازهای او را رفع کرد.
یکی از یاران امام اعتراض کرد و گفت: “یا امیرالمومنین! این مرد دیروز به شما اهانت کرد، چرا امروز نیاز او را رفع میکنید؟!”
امام علی(ع) فرمود: “من از خداوند شرم میکنم که نادانی او بر عفو من؛ و تقاضای او بر بخشش من غلبه کند.”
كوكب دری فی فضائل علی، ج ۱، ص ۱۳۹